1
التمرین الأول
للتطبیق
إقرأ النّصالتّالی ثم أجِب عما یلی
:
سأل أحد الْأُمراء حکَماء بِلاده عن أخْطَر الأمراضِ و طَلَب منهم أنْ
یصفوا له دواء یفید لشفائه
.
فدار الْکلام بینَهم، ثم قالوا
:
أخطَرُ
الْأمراضِ هو الْجهلُ و دواؤُه الحبرُ و الْقلم، فَیستَطیع الْإنسانُ بهما أن یکتُب و یتَعلَّ م و یصلَ إلی أهدافه،
فیفوز فی حیاته
!
یکی از حاکمان از خردمندان کشورش در م
ورد خطرناک
ترین بیماری
ها سؤال کرد و از آنان خواست دارویی ب
رای آن
)
خطرناک
ترینِ بیماری
ها
(
تجویز کنند که برای درمان آن مفید باشد
.
بنابراین صحبت
)
گفت و گو
(
در میان آنان به جریان افتاد
.
سپس گفتند
:
خطرناک
ترین بیماری
ها بی
شک نادانی است و داروی آن مرکّب و قلم
است
.
لذا انسان به واسطه
ی آن دو
)
مرکّب و
قلم
(
می
تواند که بنویس
د و یاد بگیرد و به اهدافش برسد، سپس در زندگی
اش پیروز گردد
.
1
ـ عین الأفعال المعتلَّ ۀَ و اذْکُر معناها
.
أن یصفوا
:
که تجویز کنند از ریشه
ی
»
و ص ف
«
معتلّ و مثال واوی
.
ی
فید
:
مفید باشد، سود می
رساند از ریشه
ی
»
ف ی د
«
معتل و أجوف یائی
.
دار
:
چرخید، جریان پیدا کرد از ریشه
ی
»
د و ر
«
معتلّ و اجوف واوی
.
قالوا
:
گفتند از ریشه
ی
»
ق و ل
«
معتلّ و أجوف واوی
.
یستَطیع
:
می
تواند
از ریشه
ی
»
ط و ع
«
معتلّ و اجوف واوی که به باب استفعال برده شده است
.
یصلَ
:
می
رسد
از ریشه
ی
»
و ص ل
«
معتلّ و مثال واوی
.
یفوز
:
موفّق
)
پیروز
(
شود
از ریشه
ی
»
ف و ز
«
معتلّ و اجوف واوی
.
2
ـ ما هو أخْطَرُ الأمرا
ضِ للإنسان و ما هو دواؤه ؟
أخطرُ الأمراضِ للإنسان هو الجهل و دواؤه هو الحبرُ و القلم
التمرین الثّانی
املأ الفراغ
) :
جای خالی را پر کن
(
1
ـ
....
هب
....
لَنا منْ لَدنْک رحمۀً
)
الأمر للمخاطب من وهب
یهب
(
»
از جانب خودت به ما رحمت عطا فرما
«
وهب معتلّ و مثال واوی است
.
همان
طور که در قواعد درس
بیان شد در مضارع
معلوم ثلاثی مج
رّ
د از مثال واوی حرف علّه حذف می
شود
.
بنابراین مضارع وهب، یهب است که امر مخاطب آن می
شود
:
هب
.
2
ـ
أ
نَّ الأرض
...
یرِثُها
....
عبادی الصالحونَ
)
المضارع للغائب من
ورِثَ
یرِثُ
(
»
بی
شک بندگان صالح من زمین را به ارث می
برند
«
حرف علّه در مضارع معلوم از مثال واوی حذف می
شود
:
ورِِثَ
یرِثُ
.
3
ـ
إنّی
....
أخاف
....
اللّه رب العالمینَ
)
یخاف
(
2
نظم قرآن یعنی آن که
هر واژه بنا به علتی در
جای خود آمده، تقدیم
مفعول بر فاعل، تأکید
جمله و
...
هر کدام
علت و سببی دارد
.
»
همانا من از خداوند پروردگار جهانیان می
ترسم
«
أخاف قبل و بعد از اعلال
:
اَخوف
أخَو
ف
أخاف
.
4
ـ
قُلنا
:
...
لاتَخَف
...
إنَّ ک أنْت الأعلی
)
المجزوم به
»
لا
«
من
خاف
یخاف
(
»
گفتیم نترس، تو بی
شک برترین هستی
«
در اصل لا تَخاف بوده که به علّت التقای ساکنین حرف علّه
حذف می
شود
:
لا
تَخاف
لا تَخاف
لا تَخَف
5
ـ
....
تُب
.....
علینا، إنّک أنْت التّواب الرحیم
)
الأمر المخاطب من
تاب
یتوب
(
»
ما را ببخش، همانا تو بسیار بخشنده و مهربانی
«
.
می دانیم که فعل امر از مضارع ساخته می
شود
.
»
تَتوب
«
مضارع صیغه
ی
مفرد مذکر مخاطب است که برای ساخت امر
،
حرف مضارعۀ حذف و آخر آن مجزوم می
شود
:
تُوب و با توجه به قاعده التقای
ساکنین برابر است با
:
تُب
.
نحو و بلاغت
فایده
ی علم نحو، کمک به دریافت معنای صحیح عبارات است
.
از این رو عالمان و بزرگان ادب در اوایل ظهور اسلام، قائل به
تفکیک مسائل نحوی از بلاغ
ت نبودند
.
اما با گذشت زمان، اهداف این دو از یکدیگر چندان فاصله گرفت که گویی
»
نحو
«
می
-
بایست در وادی
»
فعل و فاعل و مبتدا و خبر
...
«
سیر کند و بلاغت در معنای عبارات و جمال و زیبایی آن
ها
!
در این صفحات
برآنیم که میان آموخته
های
»
نحو
«
ی خو
د
با مسائل بلاغتی ا
رتباطی برقرار کنیم؛ باشد که از ا
ین رهگذر و با این نگاه دوباره با
متون ادبی، روح و روان تازه
ای بگیریم
!
إن شاء اﷲ
اعجاز قرآن
اگر معجزه
ی موسی
)
ع
(
اژدها شدن عصای او و معجزه
ی عیسی مسیح
)
ع
(
زنده کردن مردگان و شفای بیماران بود
.
معجزه
ی پیامبر
اسلام
»
کتاب
«
بود
.
کتابی که برای
»
خواندن
«
نازل شد و مهم
ترین اعجاز آن فصاحت و بلاغت و نظم
موجود
در آیات و کلماتش بود
!
برای
یافتن اعجاز قرآن می
بایست از
»
نحو
«
و
»
بلاغت
«
مدد جست
!
کلمات به کار رفته در آیات قرآنی و جایگاه آن
ها در جمله، هر یک در پی اثبات معنایی خاص هستند
.
به گونه
ای که جا به
جا
کردن یا تغییر دادن آن
ها در کلمات دیگر، معنای عبارت را تغییر می
دهد و گاهی دگرگون می
سازد
.
به عبارت دیگر، هنگام قرائت
آیات قرآنی می
بایست دائماً در صدد یافتن پاسخی برای این سؤال باشیم که مثلاً چرا این واژه در این
جا به شکل اسم آمده و نه
فعل؟ چرا جمله
ی اسمیه و نه فعلیه؟ چرا این حرف عطف و نه دیگری؟ چرا معر
فه و نه نکره؟ و
..
.
این چنین ا
ست که نظم قرآن در عالی
ترین شکل خود سامان
دهی شده، آن
گونه که در طول قرن
ها با وجود دعوت عام از همه
ی
فصحا و بلغا و خطیبان ماهر به آوردن حتی یک سوره همانند آیات قرآنی، کسی نتوانسته با آن هماوردی کند یا به محاجه برخیزد
!
اعجاز قرآن در نظم
آن نهفته است
.


1
التمرین الأول
للتطبیق
إقْرَأ النَّ ص التّالی ثُم أجب عن الأسئلۀ
:
مرِض رجلٌ
عجوز و عجِزَ أن یمشی علی
رِجلَیه
.
فَسعی ابنُه أنْ یتخلَّ ص من أبیه
.
ذات یومٍ حملَه علی ظَهرِه لیدعه خارج الْمدینۀِ
.
استَس
لَم
الْأب الْمسکینُ و لم ینْه ولَده؛ لأنّه لم یرْج هد
ایتَه
.
و فی الطّریقِ شَعرَ الْإ
ب
نُ بالتَّ عبِ؛ فتوقَّ ف قُرب شَجرةٍ لیستَریح
، حینَئذ نَظَر
الْوالد إلی الشّجرةِ ثم تَلا هذه الْعبارةَ الشّریفۀَ
:
»
لا حولَ و لا قوةَ إلّا باللّه
«
سألَ الْولد
:
ما بک؟
!
قال الْعجوز
:
لا أنْسی حکایتی مع
والدی
......
حملت والدی الّذی لَم یشْف من مرضه، إلی خارجِ الْمدینۀِ و ألقَیتُه
إلی زاویۀٍ و تَرکتُه
.
وها أنا الْآنَ ألْقَی
جزاء عملی
!
سمع الْولد فخَشی من عاقبۀِ أمرِه فوقَع علی قَدمی أبیه و قال
:
أبتاه
!
عفواً
......
عفواً
......
ارض عنّی
........
اُعف خَطیئَتی
........
اُدع ربک أن یعفُو ذَنْبی الْعظیم
....... !
مر
د پیری مریض شد و ناتوان گشت از این
که بر روی پاهایش راه برود
.
لذا پسرش تلاش کرد که از پدر خود خلاص شود
)
رهایی یابد
.(
یک روزی او را بر پشتش گرفت تا در بیرون شهر او را رها کند
.
پدر بیچاره تسلیم شد و فرزندش را
]
از کارش
[
نهی نکرد زیرا او امیدوار هدایت او ن
بود
.
و در راه پسر احساس خستگی کرد بنابراین نزدیک درختی توقّف کرد تا استراحت کند
.
آن
گاه پدر به درخت نگاه کرد سپس این عبارت شریف را تلاوت کرد
:
»
هیچ توان و نیرویی نیست مگر به واسطه
ی خداوند
«
!
پسر
پرسید
:
تو را چه شده است؟
)
چه اتفاقی برایت افتاده؟
(
پیرمرد گفت
:
داستان خود را با پدرم فراموش نمی
کنم
..........
پدرم را که
از بیماریش شفا نیافته بود، به سوی بیرون شهر برگرفتم و او را در گوشه
ای انداختم و تنهایش گذاشتم
.
و هان اکنون من جزاء کارم
را می
بینم
!
پسر
]
این گفته
را
[
شنید پس از نهایت کارش ترسید سپ
س بر پاهای پدرش افتاد و گفت
:
پدرم
!
معذرت
.......
معذرت
........
از من راضی باش
........
از گناهم درگذر
.........
از پروردگارت بخواه که گناه بزرگ مرا ببخشد
...... !
عین الأفعال المعتلّه فی النَّ ص
:

یمشی
:
معتلّ و ناقص از ریشه
ی
»
م ش ی
«
این فعل چون
منصوب شده هیچ اعلالی در آن رخ نداده است
.

سعی
:
معتلّ و ناقص یائی از ریشه
ی
»
س ع ی
«
در اصل سعی بوده که طبق قاعده یاء مفتوح ماقبل مفتوح قلب به الف می
-
شود
:
سعی
.

یدع
:
معتلّ و مثال واوی از ریشه
»
و د ع
«
در مضارع معلوم ثلاثی مجرّد افعال مثال واوی، حرف علّه حذف می
شود
.

لم ینْه
:
معتلّ و ناقص یائی از ریشه
ی
»
ن ه ی
«
:
ینْهی
ینْهی
لَم ینه
.

لم یرْج
:
معتلّ و ناقص واوی ا
ز ریشه
ی
»
ر ج و
«
در اصل یرْج
و بوده که طبق قاعده هنگام مجزوم شدن، حرف علّه حذف
شده است
:
یرْجو
یرْجو
لم یرْج
.

تَوقَّ ف
:
معتل و مثال واوی از ری
شه ی
»
و ق ف
«
بدون هیچ گونه اعلال
.

یستَریح
:
معتلّ و أجوف واوی از ریشه
ی
»
ر و ح
«
، قبل و بعد از اعلال
:
یستَرْوِح
یستَرِوح
یستَریح
.
لم
+
ینْهی
اعلال به
حذف
اعلال به اسکان
اعلال به نقل و اسکان
اعلال به قلب
اعلال به اسکان
لم
+
یْ
رْ
جو
اعلال به حذف
2
اعلال به قلب
اعلال به اسکان
اعلال به اسکان
واو مفتوح ما قبل مفتوح
قلب به الف می شود
امر حاضر
اعلال به حذف

تَلا
:
معتلّ و ناقص واوی از ریشه
ی
»
ت ل و
«
در اصل تَلَو بوده که طبق قاعده واو مفتوح ماقبل مفتوح قلب به الف شده است
:
تَلَا
.

قال
:
معتلّ و أجوف واوی
از ریشه
ی
»
ق و ل
«
:
قَول
قالَ
.

لا أنْسی
:
معتلّ و ناقص یائی از ریشه
ی
»
ن س ی
«
در اصل أنْسی بوده که طبق قاعده
ی دوم حرکت حرف علّه ساکن شده
است
.
لا أنْسی
لا أنْسی
.

لم یشْف
:
معتلّ و ناقص یائی از ریشه
ی
»
ش ف ی
«
در
اصل فعل مضارع یشْفَ
ی بوده
که به علّت مجزوم شدن با لَم حرف علّه
از آخر آن حذف شده است
.
)
چرا؟
(

ألْقَیت
:
معتلّ و ناقص یائی از ریشه
ی
»
ل ق ی
«
:
بدون اعلال
]
این فعل ثلاثی مزید از باب إفعال است
[

ألْقَی
:
معتلّ و ناقص یائی از ریشه
ی
»
ل ق ی
«
:
ألْقَی
ألْقَی
]
این فعل مضارع و ثلاثی مجرّد است
[

خَشی
:
معتلّ و ناقص یائی از ریشه
ی
»
خ ش ی
«
:
بدون اعلال
.

وقَع
:
معتلّ و مثال واوی از ریشه
ی
»
و ق ع
«
:
بدون هیچ
گونه اعلالی
.

قال
:
معتلّ و أجوف واوی از ریشه
ی
»
ق و ل
«
:
قَو
لَ
قالَ
.

إرض
:
معتلّ و ناقص یائی از ریشه
»
ر ض ی
«
:
تَرْضَی
إرض
.

اُعف
:
معتلّ و ناقص واوی از ریشه
ی
»
ع ف و
«
:
تَعفُو
اُعف
.

اُدع
:
معتلّ و ناقص واوی از ریشه
ی
»
د ع و
«
:
تَدعو
اُدع
.

أن یعفُو
:
معتلّ و ناقص واوی از
ر
یشه
ی
»
ع ف و
«
:
بدون اعلال
)
چرا؟
(
توجه
:
همان
گونه که می بینید در افعال ارض، أُعف، أُدع، حرف علّه به خاطر مجزوم شدن حذف شده است
.
طبق قاعده حرف علّه
در صیغه
های
1
،
4
،
7
،
13
،
14
مضارع مجزوم و امر افعال ناقص حذف می
شود
.
2
ـ هل لَقی الوالد جزاء عمله؟
نَعم، بعد ان ترکه و ودعه ابنُه
خارج المدینۀ لَقی جزاء عمله
.
3
ـ هل تاب الولد من ذَنْبِه؟
نعم، تاب الولد من ذنبه و طَلَب من أبیه أن یدعو ربه کی یعفُو ذنبه العظیم
.
4
ـ إجعل عنواناً مناسباً للقصۀ
:
من عملَ صالحاً فَلنَفْسه و من
أ
ساء فَعلیها
التمرین الثانی
إملَأ ال
فراغَ بالصیغۀِ المناسبۀ
:
امر حاضر
اعلال به حذف
امر حاضر
اعلال به حذف


1
التمرین الأو
ّل
إقْرَأ النّص التالی و أجِب عن الأسئلۀ
:
اَلْخُلْقُ النَّ بوی
صباح أحد الْأیامِ کان الْأطفالُ یلْعبونَ بِفَرَحٍ
.
فَرَآهم
رسولُ اللّه و ابتَسم لَهم ابتسامۀَ الْأَبِ الْحنونِ و حیاهم تَح
یۀً
طَی
بۀً
.
طلب الْأطفالُ
من النَّ بی
)
ص
(
أنْ یتَوقَّ ف لحظۀً عندهم و یشاهد لَعبهم مشاهدةَ الْحکَمِ
.
فَبدأ ینْظُر إلی لَعبِهم و الْبهجۀُ و السرور علی وجهِه
......
تَع
جب أحد
الصحابۀِ و قال
:
یا عجبا
...
عجبا
...
أتَعملُ بما یطْلُبه الْأطفالُ؟ فأجاب
:
إنَّ هم فَرِحونَ و أنا مسرور بِفَرَحهم
.
اخلاق پیامبر گونه
صبح یکی از روزها بچه
ها با شادمانی بازی می
کردند
.
پیغمبر خدا آنان را دید و بر آنان هم
چون پدر مهربان لبخند
زد و به
نیکی به آنان سلام کرد
.
بچه
ها از پیغمبر
)
ص
(
درخواست کردند که لحظه
ای
)
مدتی
(
پیششان بماند و مانند داور بازیشان را مشاهده
کند
.
سپس شروع به مشاهده بازی آنان کرد در حا
لی که شادمانی و سرور بر صورتش
]
نمایان
[
بود
...
یکی از یاران تعجب کرد و
گف
ت
:
عجیب اس
ت
...
عجیب
...
آیا به آن
چه بچه
ها می
خواهند عمل می
کنی؟ سپس
پاسخ داد
:
آنان شاد هستند و من
]
هم
[
به
شادی آنان شادمانم
.
عین المفعولَ المطْلَقَ والمفعولَ
فیه
:
صباح
:
مفعول
فیه و منصوب
إبتسامۀَ
:
مفعول مطلق نوعی و منصوب
تَحیۀً
:
مفعول مطلق نوعی و منصوب
لحظۀً
:
مفعول
فیه و منصوب
مشاهدةَ
:
مفعول مطلق نوعی و منصوب
ماذا کان الأطفالُ یعملون؟
کان الأطفالُ یلْعبون
لماذا کانَ النَّ بی
)
ص
(
فَرِحاً؟
لأنَّ النَّ بی
)
ص
(
کان مسروراً بسبب فرح الأطفا
ل
التمرین الثانی
برای ستون
»
الف
«
ترجمه
ی مناسبی از ستون
»
ب
«
پیدا کنیم
:
ـ أنزل اللّه إلیکم ذکراً
!
ـ خدا را، حتماً یاد کنید
!
ـ اُذکروا اللّه
!
ـ فقط خدا را یاد کنید
!
ـ اُذکروا اللّه ذکراً
!
ـ خداوند
»
ذکر
«
ی برای شما نازل کرد
!
ـ لا تَذکروا إلّا اللّه
!
ـ خدا را یاد کنید
!
التمرین الثالث
عین الأسماء المنصوبۀَ و نوعها فی العبارات التّالیۀ
:
1
ـ إنَّ الحسنات یذهبنَ السیئات
2
بی
شک خوبی
ها، بدی
ها را
]
از بین
[
می
برد
الحسنات
:
اسم
إنَّ
و منصوب وعلامت نصب آن
)-ِ(
السیئات
مف :
عول
به و منصوب و علامت نصب آن
) -ِ(
2
ـ ألیوم أکْملت لکم دی
نَکُم و أتَْممت علیکم نعمتی
امروز برای شما دینتان را کامل و نعتمم را بر شما تمام کردم
ألیوم
:
مفعول
فیه
و منصوب و علامت نصب فتحه
) -َ
(
دینَ
:
مفعول
به
و منصوب و علامت نصب فتحه
)-َ(
نعمت
:
مفعول
به و منصوب تقدیراً
3
ـ إذا جاء نَصرُ
اللّه و الفتح و رأیت النّ
اس یدخلونَ فی دین اللّه
...
زمانی که یاری خدا و پیروزی می
آید و مردم را می
بینی در حالی
که داخل در دین خدا می
شوند
..
. .
:إذا
مفعول
فیه و منصوب محلاً
النّاس
:
مفعول
به و منصوب
4
ـ البِرُّ أنْ تَعملَ فی السرِّ عملَ العلانیۀ
.
نیکی این است که در پنهان هم
چون آشکارا عمل کنی
.
عملَ
:
مفعول مطلق نوعی و منصوب و علامت نصب
)
- َ (
اعراب
ظاهری اصلی
الفاظ، علائم وصول به معانی هستند و هم
چون
»
علامت
«
های دیگری که ما در زندگی روزمرّه با آن
ها سر و کار داریم با موضوعی
که برای آن
»
وضع
«
شده
اند،
بی
ارتباط نیستند
.
از این رو ظواهر الفاظ و حرکات و سکنات کلمات، نمی
تواند در معنای آن
ها
خالی از
تأثیر باشد
.
در مقایسه میان دو لفظ هم معنا، وجود تشدید در یکی و یا وجود حروف بیشتر در دیگری و هم
چنین فراز و فرود حرکات و
سکنات در موسیقی یک کلمه، هر کدام به نوعی مرتبط با بار معنا
ی
ی و نکات دقیقی هستند که این کلمات با خود حمل می
کنند
!
به
عبارت دیگ
ر حروف و ح
رکات بیشتر توأم با تل
فظ سنگین
تر، معانی افزونتری را نیز به دنبال دارد
!
به عنوان مثال به
دو لفظ
»
الحیاة
«
و
َ »
لْحیوان
«
توجه کنیم
:
هر دو لفظ، دلالت بر
»
زندگی، حرکت، جنبش
«
می
کنند، حال زمانی که قرآن کریم می
خواهد
نشان دهد که آخرت بر خلاف تصور اهل زمین، ج
هانی است پر از نشاط و حرکت و جنبش، این
گونه می
فرماید
إنَّ الدا
ر الْآخرَةَ
لَهِی الْحیوانُ
.
حرکت
های پیاپی موجود در کلمه
ی
»
حیوان
«
تمثیلی دقیق و تابلویی گویا از این معناست
!
و یا به آیه
ی
إنَّ اللّه یحب التّوابینَ
و یحب الْمتَطَ
ه
رینَ
توجه کنید
. »
تواب
«
یا
»
تائب
«
و
»
الْمتَطَ
هر
ینَ
«
با
»
طاهر
«
از لحاظ
معنایی تقریباً یکسان هستند
.
اما وجود تشدید
و
حروف افزون
تر در
»
تواب
» و «
الْمتَطَهر
«
از افزایش بارِ معنوی آن حکایت می
-
کند، که همانا تلاش بیشتر انسانِ
»
تواب
و «
»
الْمتَ
طَهر
«
برای بازگشت به سوی خدا
و برای پاک شدن هرچه بهتر و بیشتر از
آلودگی
ها و گناهان است
.
اکنون در آیات زیر در مورد معانی الفاضی که زیر آن خط کشیده شده است صحبت می
کنیم
:
إ ـ
ستَغْفروا رب
کُم إنّه کانَ
غَفّاراً
غفار صیغه
ی مبالغه است و بار معنایی
بیشتری نسبت به غافر دارد
.
و کانَ اللّه علی کلِّ شیء
مقْتدراً


1
التمرین الاول
إقرأ النّص ثم أجب عن الأسئلۀِ
:
کانت الشَّ مس فی وسط السماء و هی تُح
رِقُ الأبدانَ و النباتات
...
کان الفارِس یواصلُ طریقه
بصعوبۀٍ
و بینما کان سائراً فی طریقه
واجهه رجلٌ و طَلَب م
ن الفارس ملتمساً اَن یحملَه
معه
.
فَقَبِلَ الفارس طَلَبه و هو فرح بِعمله
.
خورشید در وسط آسمان بود در حالی که بدن
ها و گیاهان را می
سوزاند
.
اسب سوار با سختی راهش را ادامه می
داد
.
و هن
گامی
که در حال حرکت در مسیرش بود مردی با او برخورد کرد و از اسب سوار خواهشمندانه تقاضا کرد که او را با خود ببرد
.
سپس
اسب سوار تقاضای او را قبول کرد در حالی که از کارش شادمان بود
.
بعد دقائقَ دفَع الرجلُ الفارس و اَوقَعه عن الفَرَسِ و کا
د
یقتُلُه
.
ثُم
اَخَذَ بالزِّ مام فرحاً و ابتَعد مسرعاً و هو یضح
ک
.
صاح الفارس و قد
یئس من فَرَ
: هس
اَسألک أمراً أرجو أن تقبلَه
!
فقال الرّجل هازئاً
:
ماذا تُرید و أنت ستموت فی هذه الصحراء بلاشک؟
!
قال الفارس
:
أرجوک اَلّا تُخْ
بِرَ أحداً بما فَعلْتَه بی
!
نَظَر
الرّجلُ إلیه متعجباً و سألَ
:
لماذا؟ فَاجاب
:
أخاف أنّک إن اَخْبرت النّاس
فلا تبقَی مروءةً فی
الدنیا
!! ...
قَ
طَع الرّ
جل مسافۀً ثُم عاد معتذراً
. ..
اَیها الفارس
... !
ولدت من جدید
. ..
لَقَد علَّّ م
نتَ
ی درساً لن أنساه أبداً
! ...
بعد از
]
گذشت
[
چند دقیقه آن مرد، اسب سوار را کنار زد و او را از اسب انداخت و نزدیک بود او را بکشد
.
سپس زمام اسب
را گرفت و شتابان دور شد در حالی که می
خندید
.
اسب سوار در حالی که از اسبش نا
امید شده بود، فریاد برآورد
:
از تو کاری می
-
خواهم که امیدوارم آن را قبول کنی
!
سپس
آن مرد مسخره
کنان گفت
:
چه چیزی می خواهی در حالی که بدون شک در این صحراء
خواهی مرد؟ اسب سوار گفت
:
از تو درخواست می
کنم که هیچ کس را از آن
چه با من کردی، با خبر نسازی
!
آن مرد با تعجب به او
نگاه کرد
و پرسید
:
برای چه؟ سپس
]
اسب سوار
[
پاسخ داد
:
می
ترسم که اگر مردم را خبر دهی،
]
هیچ
[
مردانگی در دنیا نماند
....
!
آن مرد مسافتی را
طی کرد سپس عذرخواهانه بازگشت
. ..
ای اسب
سوار
... !
از نو متولّد شدم
. ..
بی
شک
به من
درسی دادی که تا
ابد آن را فراموش نخواهم کرد
!...

عین الحال و صاحبها
)
الحال المفردة
:(
ملتَمساً
:
حال مفرد و منصوب و علامت نصب

َ ، صاحب الحال
:
هو مستتر در فعل طَلَب
فَرِحاً
:
حال مفرد و منصوب و علامت نصب

َ ، صاحب الحال
:
هو مستتر در فعل أخَذَ
مس
رعاً
:
حال مفرد و منصوب و علامت نصب

َ ، صاحب الحال
:
هو مستتر در فعل إبتَعد
هازئاً
:
حال مفر
د و منصوب و علامت نصب

َ ، صاحب الحال
:
الرَّ جل
متعجباً
:
حال مفرد و منصوب و علامت نصب

َ ، صاحب الحال
:
الرَّ جل
معتذراً
:
حال مفرد و منصوب و علامت نصب

َ ، صاحب الحال
:
هو مستتر در فعل عاد

ماذا طَلَب الفارس منَ الرّجلِ؟
طَلَب الفارس من الرّجل ألّا
یخْبِرَ
)
یطَّ لع
(
أحداً بما فَعل بِه
2

لماذا صاح الفارس؟
لأنّه أراد أن یسألَ من الرَّ جلِ أمراً هاماً
.

هل نَدم الرَّ جل من عمله؟
نَعم؛ نَدم الرّجل الّذی سرِقَ منَ الفارس فَرْسه و کَأنَّ ه ولد من جدید
.
التمرین الثّانی
عین الحال
)
إذا کانت
موجودةً
] (
حال را مشخص کن
)
در صورت وجود
[(
1
ـ و تَرَی الجبالَ تَحسبها جامد
ةً و هی تَمرُّ مرَّ السحابِ
کوه
ها را می
بینی
]
و
[
می
پنداری که آن
ها بی حرکتند و ح
ال آن
که آن
ها ابرآسا در حرکتند
تَحسب
:
فعل و فاعل أنت مستتر و جمله
ی حالیه و
محلاً منصوب
:
ذوالحال
:
الجبال
وهی تَمرُّ
:
جمله
ی حالیه و محلاً منصوب
.
ذوالحال
:
الجبال
نکته
:
جامدةً مفعول
به دوم برای فعل تَحسب است
.
فعل تَحسب متعدی به دو مفعول
به است
.
2
ـ إقترب للنّاسِ
حسابهم و هم فی غفلۀٍ معرِضون
برای مردم
]
وقت
[
حسابشان نزد
یک شده است، در حالی که آنان در بی
خبری سرگردانند
هم فی غفلۀٍ معرِضون
:
جمله
ی حالیه و محلاً منصوب
3
ـ
رب اجعلْ هذا البلد آمناً
در این عبارت حال وجود ندارد
.
فعل
»
إجعل
«
دو مفعولی است که مفعول
به اول آن
»
هذا
«
و مفعول
به دوم آن
»
آمناً
«
می
باشد
.
التمرین الثّالث
عین المنصوبات و نوعها فی العبارات التّالیۀ
:
1
ـ وعد اللّه المؤمنینَ والمؤمنات جنّات تَجری من تحتها الأنهار خالدینَ
فیها
خداوند به مردان و زنان با ایمان باغهایی داده است که از زیر
]
درختانِ
[
آن نهرها جاری است
.
المؤمنینَ
:
مفعول
به اول و منصوب و علامت نصب
"
ی
"
.
المؤمنات
:
معطوف و منصوب به تبعیت وعلامت نصب

ِ
جنّات
:
مفعول
به اول و منصوب و علامت نصب

ِ
.
تجری
:
جمله
ی وصفیه و منصوب محلاً
خالدینَ
:
حال مفرد و منصوب وعلامت نصب
"
ی
"
2
ـ ولا تهنوا و لا تَحزَنوا وانتم الأعلون إن کنتم مؤمنین
سستی نکنید وغمگین مشوید که شما برترید
ال]
بته
[
اگر مؤمن باشید
"
وانتم الأعلون
"
جمله حالیه و محلاً منصوب
مؤمنین
:
خبر کان و منصوب وعلامت نصب
"
ی
"
3
ـ و جاؤوا أباهم عشاء یبکون
و
شامگا
ها
ن، گریان، نزد پدر خود آمدند
أبا
هم
:
مفعول
به و منصوب و علامت نصب
"
ا
"
عشاء
:
مفعول
فیه و منصوب و علامت نصب

َ
یبکون
:
جمله
ی حالیه و محلاً منصوب


1
التمرین الاول
للتطبیق
إقرأ النَّ ص التّالی وتَرْجمه ثم أجب عن الأسئله
:
مدح قوم أمام رسول اللّه
)
ص
(
رجلا
و ذکروا له جمیع خصال الخیر
...
»
إنَّ ه
أفضل الرّجال خلقاً و أکثرهم قراءة للقرآن و أقوا
هم
ایماناً و أشدهم عبادة و
...
«
فقال رسول اللّه
)
ص
( :
کیف عقل الرّجلِ ؟ فقالوا
:
یا رسولَ اللّه نُخْبِرُک عنه بِاجتهاده فی العبادةِ و
أصناف الخیر و أنت تَسألُنا عن عقله
!
فقال
:
إنّ الاحمقَ یصیب بِحمقه أع
ظم من فجور الفاجر، و انّما یرتفع العباد غداً فی الدرجات
علی قدر عقولهم
.
قومی در حضور رسول خدا
)
ص
(
ازمردی تعریف و تمجید کردند و برای ا
و تمام صفات نیک را ذکر کردند
...
»
بی
شک او
برترین مردا
ن از لحاظ اخلاق و خواندن قرآن
او]
[
از
]
همه
ی
[
آنان بیشتر و از
نظر ا
یمان استوارترین ایشان و عبادت
او]
[
از همگان
بیشتر است
...
«
سپس رسول خدا
)
ص
(
فرمود
:
عق
ل
]
این
[
مرد چ
گونه است؟ گفتند
:
ای رسول خدا،
ما]
[
از کوشش او در عبادت
)
بندگی
(
و انواع خوبی
ها به تو خبر می
دهیم و با این حال تو از عقل او از ما می
پرسی
!
سپس فرمود
ه:
مانا نادان به خاطر نادانی
اش
بیشتر از گناه گنه کار گرفتار می
شود و بندگان فردا
)
روز قیامت
(
فقط به اندازه
ی عقل
هایشان در مراتب
]
مختلف
[
بالا می
روند
!
1
ـ ماذا سألَ النّبی
)
ص
(
القوم
؟
)
پیامبر
)
ص
(
از
]
آن
[
قوم چه پرسید؟
(
سأل القوم عن عقل الرّجل الّذی م
دحوه
2
ـ علام
)
علی
+
ما
(
تَرتفع درجات العباد؟
)
بر چه اساسی رتبه
های
بندگان بالا می
رود؟
(
ترتفع درجات العباد علی قدر عقولهم یوم القیامۀِ
3
ـ شکِّ ل السطْرَ الاول والثّانی و الثّالث من النّص
.
مدح قَوم أمام رسولِ اللّه
)
ص
(
رجلاً و ذَکَر
وا لَه جمیع خصالِ الخیرِ
...
»
إنَّ ه أفْضَلُ الرّجالِ خُلقاً و أکْثَرُهم قراءةً للقُرآنِ و أقْواهم
إیم
اناً و أشَدهم عبادةً و
...
«
التمرین الثّانی
أعرِب ما اُشیر الیه بخطٍّ
:
1
ـ آمنت باللّه
ایماناً
لا یزولُ عنّی
ب
ه خداوند
ایمانی آوردم که
]
هرگز
[
از من فروکش نمی
کند
.
ایماناً
:
مفعول مطلق نوعی و منصوب به فتحه ، مصدر منصوب فعل
"
آ
منت
"
است که به دنبال آن صفت
)
جمله
ی وصفیه
(
آمده و
توضیحی درباره
ی نوع فعل جمله
)
آمنت
(
می
باشد
.
2
ـ إمتَلأَ قَلبی
ایماناً
بعد ا
لإطِّ لاع علی تضحیات ا
لمقاتلین
بعد از آگاهی یافتن
از
فداکاری
های مسلمانان قلبم پر از ایمان شد
.
2
ایماناً
:
تمییز و منصوب به
فتحه
،
اعراب ظاهری اصلی
.
ایماناً
اسم و جامد مصدری و منصوب است که ابهام را از جمله
ی
"
إمتَلأَ
قَلبی
:
قلبم پر شد
"
بر طرف می
کند
.
اگر ایماناً در جمله نیاید شنونده متوجه نخواهد شد که قلب او از چه چیزی پر شده است؛ از
ترس پر
شده، از ایمان، از یقین و
...
که با آوردن ایماناً
)
تمییز
(
ابهام از معنی جمله رفع می
شود
.
3
ـ ساعدت المسکین
مؤمناً
باللّه
با ایمان به خدا به نیازمند کمک کردم
.
مؤمناً
:
حال مفر
د و منصوب و علامت نصب آن فتحه
)-َ(
، اعراب ظاهری اصلی
.
مؤمناً، مشتق، نکره، و منصوب است که حالت
ذوالحال
)
ضمیر
»
ت
«
در ساعدت
(
را در
هنگام انجام فعل
)
کمک به مسکین
(
نشان می
دهد
.
التمرین الثّالث
صحح الأخطاء فی الإعراب و التحلیل
الصرفی للکلمات التّالیۀ
:
و من أحسنُ دیناً ممن اَسلَم وجهه للّه و هو محسنٌ
من
:
اسم استفهام، معرفه، معرب
/
مبتدا و مرفوع تقدیراً
دیناً
:
اسم، مفرد
مذکر، مشتق، نکره، معرب، ممنوع من الصرف
/
تمییز و منصوب
محسنٌ
:
اسم، مفرد مذکر، مشتق، اسم مفعول،
معرفه، معرب
/
خبر و مرفوع محلاً
کلمه
غلط
صحیح
توضیحات
من
معرفۀ
معرب
مرفوع تقدیراً
نکره
مبنی
مرفوع محلاً
من استفهامی است و اسماء استفهام معرفه نیستند
.
تمامی اسامی استفهام غیر از
"
أی
"
مبنی هستند
.
"
من
"
چون مبنی می
باشد، اعراب آن نیز محلّی است
.
دیناً
مشتق
ممنوع من الصرف
جامد
منصرف
دین جامد مصدری است
.
دیناً منصرف است
.
اسامی غیرمنصرف اصلاً تنوین نمی
گیر
ند
محسن
اسم مفعول
معرفه
مرفوع محلاً
اسم فاعل
نکره
مرفوع ظاهراً
مح
سن
اسم مفعول از باب افعال است
محسن در این
جا به معنای فرد
نیکوکار است و اسم علَم
)
آقا
محسن
(
نیست
.
علامت رفع ضمه
) - ُ (
در آخر آن وجود دارد
.
»
و دینِ چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا
کرده و نیکوکار است
«


1
التمرین الاول
للتطبیق
اقرأ النّص التّالی وترجمه ثُم أجب عن الأسئلۀ
:
)
متن زیرا را بخوان و آن را ترجمه کن سپس به سؤالات پاسخ بده
.
(
دخَلَ رسولُ اللّه
)
ص
(
الْمسجد
وحیداً
و لم یشاهد
هناک الّا
جماعتی
نِ
جماعۀً یتَفَقَّ هون و جماعۀً لم یکُنْ
لهم
عملٌ
إلّا
الدعاء
فَقالَ
:
کلا
المجلسینِ إلی خیرٍ
.
اَما هؤلاء فَ
ی
د
ع
ونَ
اللّه
و أما هؤلاء فَیتَعلَّ مون و یفَقِّ هون الجاهلَ
.
هؤلاء
أفضل
!
بالتّعلیم
اُرسلْت
!
ثم قَعد معهم
.
پیامبر خدا
)
ص
(
تنها
داخل مسجد شد و در آن
جا فقط دو گروه را دید
:
گروهی بینش علمی کسب می
کردند
)
علم می
آموختند
.(
و گروهی کاری جز دعا
کردن نداشتند، سپس فرمود
:
هر دو اجتماع به سوی خیر و نیکی هستند
.
اما اینان
خدا را می
خوانند و
اینان می
آموزند و نادان را آگاه می
سازند
.
اینان برترند
!
به خاطر یاد دادن فرستاده شدم
!
سپس با آنان نشست
.
1
ـ ماذا شاهد
النّبی
)
ص
(
فی المسجد؟
)
پیامبر
)
ص
(
در مسجد چه دید؟
(
شاهد النّبی جماعتینِ فی المسجد، جماعۀً یتَفَقَّ هون و جماعۀً
یدعون اللّه
.
2
ـ ما هو هدف بعثۀِ النَّ بی
)
ص
(
؟
)
هدف از بعثت پیامبر
)
ص
(
چیست؟
(
هدف بعثۀِ النبی
)
ص
(
هو التّعلیم و قال النبی
)
ص
(
:
بالتّعلیم اُرسلْ
ت
.
3
ـ اَعرِب ما اُشیرَ
الیه بخطٍّ
.
وحیداً
:
حال مفرد و منصوب و علامت نصب

َ
، اعراب ظاهری اصلی و ذ
والحال
:
رسولُ اللّه
جماعتینِ
:
مستثنی مفرّغ و مفعول
به و منصوب و علامت نصب
"
ی
"
، اعراب ظاهری فرعی
عملٌ
:
اسم مؤخّر کانَ و مرفوع و علامت رفع
_
ُ
)
ضمه
(
، اعراب ظاهری اصلی
.
الدعاء
:
مستثنی تام و منصوب و علامت نصب
-
َ
)
فتحه
(
، اعراب ظاهری اصلی
اللّه
:
مفعول
به
و منصوب و علامت نصب
-
َ
)
فتحه
(
، اعراب ظاهری اصلی
الجاهلَ
:
مفعول
به و منصوب و علامت نصب
-
َ
)
فتحه
(
، اعراب ظاهری اصلی
هؤلاء
:
مبتدا و مرفوع محلاً
اُرسلْت
:
فعل ماضی مجهول و نائب فاعل ضمیر بارز
"
ت
"
.
التمرین الثّانی
شَکِّ ل الکلمات الّتی اُشیرَ الیها بخط
:
)
کلماتی را که با خط به آن
ها اشاره شد
ه
است، حرکت گذاری کن
( .
1
ـ
أستشیر
النّاس إلّا
الجاهلین
أستشیرُ النّاس إلّا الجاهلینَ
.
با
]
تمامی
[
مردم به جز نادانان مشورت می
کنم
.
أستَشیرُ
:
فعل مضارع مرفوع، متکلّم وحده الجاهلینَ
:
مستثنی تام و منصوب
2
ـ کُلُّ شَیء
هالک
إلّا
وجه
ه
کُلُّ شَیء هالک إلّا وجهه
جز ذات او همه چیز نابود شونده است
.
هالک
:
خبر و مرفوع به اعراب ظاهری وجهه
:
مستثنی تام و منصوب به اعراب ظاهری
2
3
ـ و ما
المال
و الأه
لونَ إلّا
ودائع
و لا بد یوماً اَن تُرَد
الوادئع
و ما المالُ و الأهلونَ
الّا ودائع
و لا بد یوماً أن تُرَد الوادئع
مال و خانواده
)
قوم و خویش
(
تنها امانت
هایی هستند و به ناچار روزی امانت
ها
]
به صاحبش
[
بر
می
گردد
.
الودائع
)
در مصرع دوم
:(
نائب فاعل و مرفوع به

َ)
ضمه
(
، اعراب ظاهری اصلی
)
ودائع چون غیر
منصرف است نمی تواند تنوین
بگیرد
(
التمرین الثالث
عین الأصح و
الأدقَّ فی الترجمۀ
:)
صحیح
ترین و دقیق
ترین
]
گزینه را
[
در ترجمه مشخص کن
.(
1
ـ لا تَطْلُب
إلّا الح
س
نات
.

ـ فقط خوبی
ها را طلب کن
.

ـ مخواه جز خوبی را
.

ـ خوبی
ها را تنها مخواه
.
ترجمه
ی اول دقیق
تر و صحیح
تر است
.
در ترجمه دوم
"
الحسنات
"
خوبی
ها باید ترجمه شود که مفرد ترجمه شده است
.
ترجمه
ی
سوم
نیز کلاً نادرست است
.
2
ـ فَلَنْ
نَزیدکُم إلّا عذاباً

ـ جز عذاب را بر شما نمی
افزاییم
.

ـ پس اضافه نمی
کنیم جز عذاب را

ـ فقط بر شما عذاب را خواهیم افزود
.
گاهی اوقات می
خواهیم خبر یا حکمی را بر یک شخص یا چیزِ
خاصی محصور کنیم
.
به این معنا که خبر و حکم تنها مربوط به آن
می
شود و فقط به آن اختصاص دارد
.
این کار با استفاده از اسلوب
های حصر امکان
پذیر است
.
در این
جا به دو مورد از اسلوب
های
حصر در زبان عربی اشاره می
کنیم
:
1
ـ ادات نفی
+
ادات استثناء
و ما محمد
إلّا ر
سولٌ قد خَلَت من قبله الرُّ سل
محمد فقط پیامبری است که پیش از او پیامبرانی بوده
.اند
خداوند در مقابل کسانی که ب
رای پیامبرش صفات دیگر از قبیل
»
شاعریت،
اُلوهیت و
...
«
قائل بودند، این
گونه او را در
»
رسول
«
بودن محصور می
کند که محمد فقط
یک فرستاده است
نه چیز دیگر
. ..
بنابرا
ین صفات دیگر مناسب او نیست
. ..
او فقط رسول
است
!
2
-
إنّما
+
....
إنّما یتذکَّ رُ أُولو الألباب
فقط خردمندان پند می
پذیرند
.


1
التمرین الأول
للتطبیق
إقْرَأ النَّ ص التّالی ثم أجب الأسئلۀ
:
)
متن زیرا بخوان سپس به سؤالات پاسخ بده
:(
و القَلَمِ و ما یسطُرونَ
أیها
الأعزّاء
!
لَقَد کَرَّ م الإسلام العلْم و العلَماء و عدهم من المجاهدینَ فی سبیلِ اﷲِ
.
و هذا کانَ سبب تَقَدمِ المسلمین العلْمی فی مجالِ الفکرِ و
اکتشاف أسرار الکَونِ
.
قد نَبغ فی الإسلامِ علماء فی الطِّ ب و الفَلَک و الکیمیاء
والصیدلَۀِ و علومِ البحارِ و الجغرافیا و الریاضیات والجبرِ
والهندسۀِ و رصد النّجومِ
.
کانَ المسلمونَ یرحلونَ إلی أقْصی الأرضِ باحثینَ عنِ العلومِ، بینَما کانت أُوروبا تُدخلُ علَماءها فی زمرةِ المارقینَ
من الدینِ و الخارجینَ عنِ الکنیسۀِ
!
لقد اعتَرَف بعض العلماء الأُوروبیینَ من المعاصرینَ بفَضْلِ العلماء المسل
مین فی القرونِ الماضیۀِ
...
یقُولُ
اَحدهم
:
یا علماء الأُمۀِ
!
إعلَموا، أنَّ نا حینَ نَنْظُرُ الی کُتبِ المسلمینَ تَأخُذُنا الدهشَۀُ لأنَّ نا نَجِد فیها آراء و نظریا
ت کُنّا نَعتقد اَنَّ نا قد طَرَحناها
لأولِ مرّةٍ
!
و سوگند به قلم و آنچه می نویسد
عزیزان،
]
دینِ
[
اسلام دانش و دانشمندان را گرامی داشته و آنان را از جهاد کنندگان در راه خدا به شمار
آورده است
.
این
]
موضوع
[
علّت
پیشرفت علمی مسلمانان در زمینه
ی اندیشه
و کشف رموز هستی بوده است
.
در اسلام دانشمندانی
در
]
علومِ
[
پزشکی و نجوم و شیمی و
داروسازی و علوم دریایی و جغرافیا و ریاضیات و جبر و هندسه و رصد ستارگان برخاسته
اند
.
مسلمانان در آن هنگام که اروپا
دانشمندانش را در دسته
ی مرتدان از دین و خارج شدگان از کلیسا ق
رار می
داد، در حالی که جویای علوم بودند به دورترین نقاط زمین
مهاجرت می
کردند
.
تعدادی از دانشمندان معاصر اروپایی به برتری دانشمندان مسلمان در قر
ن
های گذشته اعتراف کرده
اند
...
یکی از آنان
می
گوید
:
ای دانشمندان ملّت
!
بدانید زمانی که ما به کتاب
های مسلمانان نگ
اه می
کنیم، حیرت ما را فرا می
گیرد زیرا در آن
ها عقاید ونظریه
-
هایی پیدا می
کنیم که فکر می
کردیم ما برای اولین بار آن
ها را مطرح کرده
.ایم
1
ـ کیف کانت أُوروبا تُعاملُ علَماءها؟
)
اروپا چگ
ونه با دانشمندانش رفتار می
کرد؟
(
کانت اوروبا تُعامل
علماءها کالمارقین عن الدین و الخارجین عن الکنیسۀِ و تُدخلُهم فی هذه الزّمرةِ
.
2
ـ لماذا تَقَدم المسلمونَ فی العلومِ؟
)
چرا مسلمانان در
]
رشته
های مختلف
[
علوم پیشرفت کردند؟
(
لأنَّ دینهم قد کَرَّ م العلم و العلماء و
عدهم منَ المجاهدین
فی سبیل اللّه و شَیعهم فی اکتساب العلوم
.
3
ـ اَعرِب ما أُشیرَ إلیه بخطٍّ
:
)
آن
چه با خط
به آن اشاره شده است را اعراب کن
(
الأعزّاء
:
صفت و م
رفوع به تبعیت
عدهم
:
فعل ماضی و فاعل آن هو مستتر
عدهم
:
مفعول
به و
محلاً منصوب
علَماءها
:
مضاف
الیه و محلاً مجرور
بعض
:
فاعل و مرفوع و علامت رفع

ُ )
ضمۀ
(
علماء
:
فاعل و مرفوع و علامت رفع

ُ )
ضمۀ
(
، اعراب ظاهری اصلی
باحثینَ
:
حال مفرد ومنصوب وعلامت نصب
"
ی
"
، ذوالحال
:
ضمیر
"
واو
"
در یرحلون
یا علماء
:
مناد
ا
ی مضاف و منصوب وعلامت نصب

َ )
فتحه
(
2
یا علماء الأُمۀِ
:
مضاف
الیه و مجرور و علامت جر

ِ )
کسرة
(
نظریات
:
معطوف و منصوب به تبعیت و علامت نصب

ِ اعراب ظاهری فرعی
علَماءها
:
مفعول
به ومنصوب و علامت نصب

َ الفَلَک
:
معطوف و مجرور به تبعیت
التمرین الثانی
للْإعراب و التّحلیل الصرفی لما أشیرَ إلیه بخطٍّ
) :
برای اعراب وتحلیل صرفیِ
آن
چه با خط به آن اشاره شده است
(.
سورة الحمد و التوحید
بِسم ِاﷲِ
الرَّ حمن الرَّ حیمِ
اَلْحمد ﷲ رب العالَمینَ

الرَّ حمنِ الرَّ حیمِ

مالک یومِ الّدینِ

إیاک نَعبد و إیاک نَستعینُ

اهدنا الصراطَ المستقیم

صراطَ الّذین
اَنْعمت علَیهِم غَیرِ المغضوبِ علَیهِم و لا الضّالّینَ
بِسم ِا
ﷲِ الرَّ حمن الرَّ حیمِ
قُلْ هو اللّه أَحد

اللّه الصمد

لَم یلد و لَم یولَد

و لم یکُنْ
لَه کُفُواً أَحد
"
سوره
ی حمد
"
الکلمۀ
التحلیل الصرفی
الإعراب
ال
حمد
حرف تعریف، غیرعامل، مبنی بر سکون
بدون اعراب
)
حروف در زبان عرب
اعراب
ندارند
(
اَلْ
حمد
اسم، مفرد مذکّر، جامد مصدری، معرفه به ال،
معرب، منصرف
مبتدا ومرفوع و علامت رفع

ُ
)
ضمۀ
(
،
اعراب ظاهری اصلی
لِ
حرف جرّ، عامل، مبنی بر کسر
بدون اعراب
)
لا محلَّ لها من الإعراب
(
للّه
اسم، مفرد مذکّر، جامد غیر مصدری،
معرفه
)
اسم
علم
(
، معرب، منصرف
مجرور به حرف جرّ و علامت جرّ
ش
کسره ، اعراب ظاهری اصلی
إیاک
ضمیر منفصل نصبی، معرفه، مبنی بر فتح
مفعول
به مقدم و محلاً منصوب
نَعبد
فعل مضارع، صیغه
ی متکلّم مع الغیر، ثلاثی
مجرد، صحیح، متعدی، معلوم، معرب
فعل مضارع مرفوع و علامت رفع

ُ و
فاعل آن نحن مستتر
اهد
فعل امر، صیغه
ی للمخاطب
)
7
(
، ثلاثی مجرد،
معتلّ و ناقص، متعدی ، معلوم ، مبنی بر حذف
حرف علّه
فعل و فاعل آن
»
أنت
«
مستتر
نا
ضمیر متّصل، برای متکلّم مع الغیر، معرفه،
مبنی بر سکون
مفعول
به اول و
منصوب محلاً
الصراطَ
اسم، مفرد مذکّر، جامد غیر مصدری، معرفه
به ال، معرب، منصرف
مفعول
به دوم و منصوب و علامت نصب

َ )
فتحه
(
؛ اعراب ظاهری اصلی