التمرین الاول
1
ـ
ب»
گو
:
او خدایی یکتا است
«
ابتدا باید
فعل
های هر عبارت را مشخص کنیم
و سپس ریشه
ی هر
کدام را معلوم سازیم
.
قُلْ
امر از
»
تَقُولُ
«
است و ماده
ی آن
»
ق و ل
«
است و معتل و اجوف واوی
.
برای ساخت امر از تَقُولُ حرف مضارعه
حذف و پایان فعل مجزوم می
شود
:
قُولْ در ادامه به علت
التقای ساکنین حرف عله حذف می
شود
:
قُلْ
.
2
ـ
»
نه ک
س را زاده، نه زاییده از کسی است
«
یلد
فعل مضا
رع معلوم در ثلاثی مجرد و
یولَد
مجهول آن است و هر دو از ریشه
ی
»
و ل د
«
هستند و مثال واوی
.
همان
طور که در
درسنامه اشاره شد حرف عله
ی افعال مثال در مضارع معلوم ثلاثی مجرد حذف می
شود ولی در مجهول آن دوباره حرف عله به فعل
باز
می
گردد
.
3
ـ
»
ای کشید
ه ردایِ
شب بر سر، برخیز و بترسان
«
قُم
فعل امرِ
از
»
تَقُوم
«
است
.
ریشه
ی آن
»
ق و م
«
، معتل و اجوف واوی است
.
4
ـ
امام علی
ع)
:(
هرکس از هوای
]
نفسِ
[
خویش پیروی کند آخرت خود را به دنیایش می
فروشد
.
أطاع
فعل ماضی از باب إفعال و از ریشه
ی
»
ط و ع
«
است
.
باع
از ریشه
ی
»
ب ی ع
«
معتل و مثال واوی است
.
5
ـ
در کتاب
»
شب و روز
«
می
خوانند
که]
[
چه وقت استراحت کنند و کی بخوابند و برخیزند
.
یقْرَأؤنَ
از ریشه
ی
»
ق ر ء
«
صحیح و مهموز است،
یستَریحونَ
از
»
ر و ح
«
معتل و اجوف واوی است،
ینامونَ
و
یقومونَ
به ترتیب ریشه
هایشان
»
ن و م
«
و
»
ق و م
«
معتل و اجوف واوی هستند
.
6
ـ
برادرم، از من می
پرسی
که]
[
چه وقت انسان، کامل می
شود
...
پس جوابم را بشنو
!
تَسألُ
از ریشه
ی
»
س ء ل
«
است و صحیح و مهموز،
یصیرُ
از
»
ص ی ر
«
معتل و اجوف واوی است
.
ـ7
محبوبه
ی من، دربرابر
من حیاتی است که می
خواهم بزرگ و زیبا باشد
.
اُرید
و
تَکونُ
به ترتیب از ریشه
های
»
ر و د
«
و
»
ک و ن
«
اجوف واوی هستند
.
8
ـ
کسانی که عشق به آنان بال
هایی عطا نکرده است نمی
توانند به آن سوی ابرها پرواز کنند
.
لَم یهب
از ریشه
ی
»
و ه ب
«
است و مثال واوی،
یستَطیعونَ
و
أن یطیروا
به ترتیب از ریشه
های
»
ط و ع
«
و
»
ط ی ر
«
اجوف واوی و
یائی هستند
.
9
ـ
پروردگار من، از شیطان به تو پناه می
برم، نیرویی به من عطا کن که بر او غلبه کنم
.
أعوذُ
از
»
ع و ذ
«
معتل و اجوف واوی است
.
هب
از ریشه
ی
»
و ه ب
«
است و معتل و مثال واوی
.
أنْتَصرَ
از
»
ن ص ر
«
صحیح و سالم
است
.
10
ـ
به آرامی خواهرم را بلند کردم و به او گفتم
:
برخیز
...
برخیز
!...
أیقَظْت
فعل ماضی از ریشه
ی
»
ی ق ظ
«
معتل و مثال یائی است و در باب إفعال است
.
قُلْت
ماضی ثلاثی مجرد از
»
ق
و ل
«
است و
اجوف واوی
.
إنْهضی
هم امر ِ
»
تَنْهضینَ
«
است و ریشه
اش
»
ن ه ظ
«
و صحیح و سالم است
.
التمرین الثّانی
التمرین الثالث
1
ـ أنت فُزت بالجائزةِ
هو
فاز بالْجائزَةِ
هی فازت بالْجائزَةِ
أنتُنَّ
فُزْتُنَّ بالْجا
ئزَةِ
نَحنُ
فُزْنا بالْجائزَةِ
2
ـ المسلم یصوم شهرَ رمضانَ
.
المسلمات
یصمنَ شَهرَ رم
ضانَ
المسلمۀ
تَصوم شهرَ رمضانَ
المسلمون
یصومونَ شهرَ رمضانَ
المعتل
المثال
الأج
وف
الناقص
وجدوا
طار
تَهوی
یضَع
یتَکَونُ
یرْمینَ
أود
/
یئس
یستَطیعونَ
دنَی
الصحیح
السالم
المهموز
المضاعف
یضحک
یئس
شَد
إحتَقَرَ
إمتَلَأت

1
التمرین الأول
1
ـ
]
یاد کن
[
روزی را که هر گروه
ی را با پیشوایشان فرا می
خوانیم
.
سؤال از ما می
خواهد فعل
های معتل را نشان
بدهیم و بگوییم که چه نوع
معتلی است؛ مثال؟ أجوف و یا ناقص؟ البته ما همه فعل
ها را بررسی
می
کنیم؛ هم معتل
ها و هم اَفعال صحیح
.
نَدعو
از ریشه
ی
»
د ع و
«
معتل و ناقص واوی است
.
نَدعو قبل از اعلال نَدعو بوده است که طبق قاعده سوم
)
اعلال به اسکان
(
تبدیل به نَدعو می
شود
.
2
ـ
خو
دا زنده می
کند و می
میراند و خداوند به
هر آن
چه انجام می
دهید آگاه است
.
یحیِی
از ریشه
ی
»
ح ی و
«
معتل
)
لفیف مقرون
(
است
)
یحیِی مضارع و در باب إفعال است
.(
یمیت
از ریشه
ی
»
م ی ت
«
معتل و
اجوف است
)
یمیت نیز مضارع و در باب إفعال است
.(
تَعملونَ
از ریشه
ی
»
ع م ل
«
صحیح و سالم است
.
3
ـ
پ
س هر کس به لقای پروردگار خود امید
دارد باید کار شایسته انجام دهد
.
کانَ
از
»
ک و ن
«
معتل و أجوف است
.
یرْجو
از
»
ر ج و
«
معتل و ناقص واوی،
لیعملْ
از
»
ع م ل
«
صحیح و سالم است
.
4
ـ
هرکس که پ
شیمان شود
]
قطعاً
[
توبه
کرده است
.
نَدم
از
»
ن د م
«
صحیح و سالم و
تاب
از
»
ت و ب
«
معتل و أجوف واوی است
.
تاب قبل از اعلال تَوب
)
بر وزن فَعلَ
(
بوده که
طبق قاعده
ی پرکاربرد
چهارم
،
اعلال به قلب دارد و تبدیل به تاب می
شود
.
5
ـ
تو دیروز
)
در گذشته
(
بسیار خندیدی پس امروز به میزان
ی که
دیروز
)
در گذشته
(
خندیدی گریه کن
.
ضَحکْت
از
»
ض ح ک
«
صحیح و سالم است
.
إبک
)
فعل امر از تَبکی
(
از ریشه
ی
»
ب ک ی
«
معتل و ناقص یایی است
.
إبک
اعلال به حذف دارد
)
طبق قاعده
ی هشتم
و (
مبنی است بر حذف حرف علّه
!
6
ـ
محبوبه
ی من، بیدار شو
!
بیدار شو که
روحِ من
از پشت دریاها تو را صدا می
زند
.
إستَیقظی
)
امرِ تَستَیقظینَ
(
از
»
ی ق ظ
«
معتل و مثال یایی است
.
تُنادی
ریشه
اش
»
ن د و
«
است و معتل و ناقص واوی
.
7
ـ
بگذارید بخوابم
چ]
را که
[
وجودم با عشق مست شده است
.
دعونی
]
دعوا
)
فعل امر
+(

نون وقایه
+(
ی
[
از ریشه
ی
»
و د ع
«)
ودع، یدع، دع
(
معتل و مثال واوی است
.
أنَم
از ریشه
ی
»
ن و
م
«
معتل و اجوف واوی است
.
سکرَت هم از
»
س ک ر
«
صحیح و سالم است
.
خُب حالا شما بگویید
»
أنَم
«
قبل از اعلال چه بوده و چه
اعلالی دارد؟
2
8
ـ
تصمیم گرفتم که تنها
بمانم و
]
تنها
[
زندگی کنم
.
قَرَّ رت
فعل ماضی از باب تفعیل، و ریشه
اش
»
ق ر ر
«
صحیح و مضاعف است
.
أبقَی
فعل مضارع از
»
ب ق ی
«
معتل و ناقص یایی
است
.
أعیش
فعل مضارع و از ریشه
ی
»
ع ی ش
«
أجوف واوی است
.
أبقَی و أعیش به ترتیب اعلال به حذف و اعلال به نقل و
اسکان دارد
.
9
ـ
اگر برای من نجات می
خواهی
پس
]
بدان
که
[
من فقط
به واسطه
ی تو نجات پیدا می
کنم
.
کُنْ
ت
ریشه
اش
»
ک و ن
«
معتل و أجوف واوی است
.
تُرِیدینَ
فعل مضارع از باب إفعال و ریشه
اش
»
ر و د
«
است و أجوف واوی
.
أنْجو
از ریشه
ی
»
ن ج و
«
معتل و ناقص واوی است
.
10
ـ
بدان
که
علم می
ماند و مال از بین می
رود
.
اعلَم
فعل امر از ریشه
ی
»
ع ل م
«
است و صحیح و سالم،
یبقَی
و
یفْنَی
به ترتیب از
ریشه
های
»
ب ق ی
«
و
»
ف ن ی
«
معتل و
ناقص یایی هستند و هر دو طبق قاعده
ی سوم، اعلال به اسکان دارند
.
11
ـ
خوابی را که ش
ب گذشته دیده بودم، به یاد آوردم
.
تَذَکَّ رْت
فعل ماضی از باب تَفَعل است و صحیح و سالم چون ریشه
ی آن
»
ذ ک ر
«
است
.
رأیت
از ریشه
ی
»
ر ء ی
«
هم ناقص
یایی است و هم مهموز العین
.
التمرین الثانی
الف
(
للغائبینَ
:
هم یأتُونَ إلی المدرسۀِ باکراً
للغائبات
:
هنَّ یأتینَ إلی المدرسۀِ باکراً
للمتکلِّ م وحده
:
أنا آتی إلی المدرسۀِ
باکراً
ب
(
للمخاطبینَ
:
لا
تَقْلَقُوا و لا تَخْشَوا شیئاً
للمخاطبۀ
:
لا تَقْلَقی و لا تَخْشَی شیئاً
للمخاطبات
:
لا تَقْلَقْنَ و لا تَخْشَینَ شیئاً
ج
(
:هو
یعد و یفی بِوعده دائماً
هنَّ
:
یعدنَ و یفینَ بِوعدهنَّ
)
بِوعودهنَّ
(
دائماً
نحنُ
:
نَعد و نَفی بِوعدنا
)
بِوعودنا
(
دائماً


1
التمرین الأوّل
1
ـ
«
ٍ تش آًچِ ه٘گٌَٗذ ضى٘ثا تاش ٍ اص آًاى تا دٍسٕ گضٗذىِ خَش فاغلِ تگ٘ش
»
ّٓدٕزاً
:
هفؼَل هطلک ًَػٖ ٍ هٌػَب تِ فتحِ
.
هفؼَل هطلک ًَػٖ است چَى تؼذ اص آى غفت
(
جٓوِ٘لاً
)
آهذُ است
.
2
ـ
«
.
.
.
ٍ ّش وس اص ضوا پس اص آى اًىاس ٍسصد، ٍٕ سا
[
چٌاى
]
ػزاتٖ وٌن وِ ّ٘چ وس اص جْاً٘اى سا
[
آى گًَِ
]
ػزاب ًىشدُ
تاضن
»
عٓذاتاً
:
هفؼَل هطلک ًَػٖ ٍ هٌػَب تِ فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اغلٖ
.
جولِ ٕ
«
لا اُػٓزِتِٔ
»
غفت ػزاتاً است
.
3
ـ
«
ٍ خذاًٍذ ضوا سا
[
هاًٌذ
]
گ٘اّٖ اص صه٘ی سٍٗاً٘ذ سپس ضوا سا دس آى تاص ه٘گشداًذ ٍ ت٘طه اص آى ت٘شٍى ه٘أٍسد
.
»
إخزاخاً
:
هفؼَل هطلک تإو٘ذٕ ٍ هٌػَب تِ فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اغلٖ
.
دٍستاى دلت وٌ٘ذ وِ
«
ًَثاتاً
»
هفؼَل هطلک ً٘ست تلىِ
هفؼَلٌ تِ است
.
چشا؟
4
ـ
اهام ػلّٖ ػلِ٘ السَلام
:
تِ دً٘ا ّن چَى ًگاُ اّل صّذ تِ آى، ًگاُ وٌ٘ذ
.
ًَظَزَ
:
هفؼَل هطلک ًَػٖ ٍ هٌػَب تِ فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اغلٖ
.
5
ـ
تَ هٖ داًٖ وِ هی ّوچَى ػطک هادس تِ تٌْا فشصًذش، تَ سا دٍست داسم
.
هٓحٓثََٔ
:
هفؼَل هطلک ًَػٖ ٍ هٌػَب تِ فتحِ
(
تؼذ اص هٓحٓثََٔ، هضافٌ إلِ٘ آهذُ لزا ًَػٖ است
)
6
ـ
اص تَ هٖ خَاّن تِ هی هحثت تَسصٕ ّوچَى هحثت وطتضاسّا تِ تْاس
.
هٓحٓثََٔ
:
هفؼَل هطلک ًَػٖ ٍ هٌػَب تِ فتحِ
7
ـ
إ پادضاُ سشًگَى ضذُ، تَ تاٗذ تش هٔلىت ّوچَى صًاى گشِٗ وٌٖ صٗشا تَ اص آى هاًٌذ هشداى هحافظت ًىشدٕ
.
تَ دٗشٍص
(
دس گزضتِ
)
تس٘اس خٌذٗذٕ پس اهشٍص تِ همذاسٕ وِ دٗشٍص
(
دس گزضتِ
)
خٌذٗذٕ، گشِٗ وی
.
تٔکاء
:
هفؼَل هطلک ًَػٖ ٍ هٌػَب تِ فتحِ
/
إحٕتِفاظَ
:
هفؼَل هطلک ًَػٖ ٍ هٌػَب تِ فتحِ
/
کث٘زاً
:
هفؼَل هطلک ً٘اتٖ ٍ هٌػَب
(
اٗی ػثاست دس اغل ضَحِىْتٓ تِالأهٕسِ ضَحٕىاً وخ٘شاً تَدُ وِ ضَحٕىاً حزف ضذُ ٍ وخ٘شاً جاًط٘ی هفؼَل هطلک ضذُ است
)
8
ـ
حوذ ٍ سپاس خذاٖٗ سا وِ تٖ حساب
[
ٍ وتاب
]
تِ ها سٍصٕ هٖ دّذ
.
حوداً
:
هفؼَل هطلک جاًط٘ی فؼل هحزٍف
2
9
ـ
صه٘ی ّش سٍص ٗه دٍس هٖ چشخذ
.
دٍٕٓرًٓٓ
:
هفؼَل هطلک ػذدٕ ٍ هٌػَب تِ فتحِ

َ ، إػشاب ظاّشٕ اغلٖ
التمرین الثّانی
1
ـ
خَسض٘ذ ّش غثح حتواً طلَع هٖ وٌذ
.
تُطْشِقُ فؼل هضاسع اص تاب إفؼال است ٍ هػذس هٌػَب آى
«
إشزاقاً
»
است
.
إضشالاً هفؼَل هطلک تإو٘ذٕ ٍ هٌػَب
.
«
هٔطْشِلاً
»
اسن
فاػل است ٍ هطتک دس غَستٖ وِ هفؼَل هطلک هػذس است ٍ جاهذ
!
«
ضَشْق
»
ّن وِ هػذس ً٘ست
.
2
ـ
دس اهتحاًات سال تحػ٘لٖ هاًٌذ پ٘شٍصضذگاى،
[
دس ًوشات
]
تشتشٕ ٗافتن
.
تا تَجِ تِ اٗی وِ تؼذ اص جإ خالٖ هضافٌ إلِ٘ آهذُ است
«
تَفََُقَ
»
دسست است
.
تَفََُقَ
:
هفؼَل هطلک ًَػٖ ٍ هٌػَب تِ فتحِ
.
حالا
ضوا تگَٗ٘ذ چشا
«
تَفََُلاً
»
ٍ
«
هٔتَفََِقَ
»
ًادسست است؟
3
ـ
تْاس تا ًس٘ن ّإ ضگفت اًگ٘ضش ٍالؼاً
[
تِ سَٕ ها
]
سٍٕ آٍسدُ است
.
ؤلْثٓلَ فؼل هاضٖ اص تاب إفؼال است ٍ هػذس هٌػَب آى
«
إقثالاً
»
است
.
4
ـ
هسلواى دس ّش ًواصش چٌذ تاس سوَع هٖ سٍد
.
سؤال اص ها هٖ خَاّذ دس جإ خالٖ هفؼَل هطلک هٌاسة سا لشاس دّ٘ن
.
اٍّلاً هفؼَل هطلک هٌػَب است پس
«
سٓوْؼٌٓٔ
»
ًادسست است
(
الثتِ اص ًظش هؼٌاٖٗ ّن ًادسست است چَى دس ّش ًواص چٌذ سوؼت داسٗن ًِ ٗه سوؼت
!
)
.
ساوؼاً ّن هطتک ٍ اسن فاػل است
دسغَستٖ وِ هفؼَل هطلک جاهذ هػذسٕ است
!
پس فمط هٖ هاًذ
«
رکَعاتٍ
»
.
سٓوَؼاتٍ
:
هفؼَل هطلک ػذدٕ ٍ هٌػَب ٍ ػلاهت
ًػة آى وسشُ، إػشاب ظاّشٕ فشػٖ
.
5
ـ
ّوچَى اتلْاى ًخٌذٗذ
.
ضَحٕکٓ
:
هفؼَل هطلک ًَػٖ ٍ هٌػَب تِ فتحِ

َ ، إػشاب ظاّشٕ اغلٖ
.
چَى السفْاءِ دس ًمص هضافٌ إلِ٘ آهذُ است،
«
وخ٘شاً
»
ًوٖ تَاًذ دس جإ خالٖ لشاس تگ٘شد
.
6
ـ
هاًٌذ ٗه فشد هٌضجش اص ّوىاسٕ
[
ٍ هطاسوت
]
وٌاس وط٘ذم
.
إعٕزاضٓ
:
هفؼَل هطلک ًَػٖ ٍ هٌػَب تِ فتحِ
.
«
إػتشاؼ
»
ًادسست است چشاوِ اٍّلاً هػذس فؼل
«
ؤػٕشَضْتٔ
»
ً٘ست حاً٘اً اص ًظش
هؼٌاٖٗ ً٘ض هؼٌإ إػشاؼ سا ًوٖ دّذ
.
التمرین الثالث
1
ـ
طَزَقٌا الثابٓ طَزَقاتٍ
(
الثتِ هٖ تَاً٘ذ تِ جإ طَشَلات اص ولواتٖ هخل طَشْلًَٔ، هٓشًَٓ، هٓشَتَ٘ی ٍ
.
.
.
ً٘ض استفادُ وٌ٘ذ
)


1
التمرین الاّول
1
ـ
«
تش ًواصّا ٍ ًواص ه٘اًِ
(
ًواص عصش
)
هَاظثت وٌ٘ذ ٍ خاضعاًِ تشإ خذا تِ پا خ٘ضٗذ
»
لاًِتِ٘یَ
:
حبل هفشد ٍ هٌصَة ثِ
«
»
، إػشاة ظبّشٕ فشػٖ
(
ثِ حشٍف
)
2
ـ
«
پس خذاًٍذ پ٘اهثشاًص سا ًَٗذآٍس هثعَث وشد
»
هٔثٓطِشٗیَ
:
حبل هفشد ٍ هٌصَة ثِ
«
»
، إػشاة ظبّشٕ فشػٖ
3
ـ
«
اّل ضْش دس حالٖ وِ تطاست هٖ دادًذ، آهذًذ
»
ٗٓسٕتَثٕطِشٍىَ
:
فؼل هشفَع ٍ فبػل آى ضو٘ش ثبسص
«
»
ٍ جولِ ٕ حبلِّ٘ ٍ هٌصَة هحلاً
4
ـ
[
آى دٍ
]
ساُ سا تا سشعت طٖ وشدًذ دسحالٖ وِ هشدم وٌاس ساحل دسٗا هاّٖ ص٘ذ هٖ وشدًذ
.
هٔسٕشِعٓ٘یِ
:
حبل هفشد ٍ هٌصَة ثِ
«
»
، إػشاة ظبّشٕ فشػٖ
الٌّاسٔ عٓلَٖ ضاطِئ الثحش ٗٓصطادٍٔىَ
:
حبل جولِ
(
اص ًَع اسوِّ٘
)
ٍ هٌصَة هحلاً
[
ٍاٍ اثتذإ اٗی جولِ، ٍاٍِ حبلِّ٘ است
]
5
ـ
دس ضثٖ اص ضة ّا، ضاو٘اًِ
[
]
دسدهٌذاًِ تاصگطت
.
ضاوِ٘اً
:
حبل هفشد ٍ هٌصَة ثِ فتحِ

َ ، إػشاة ظبّشٕ اصلٖ
هٔتِألِواً
:
حبل هفشد ٍ هٌصَة ثِ فتحِ

َ ، إػشاة ظبّشٕ اصلٖ
6
ـ
تاعضت صًذگٖ وی ٗا تو٘ش دسحالٖ وِ ضشافتوٌذٕ
(
تضسگَاس ٍ تا عضت ّستٖ
)
.
عضٗضاً
:
حبل ٍ هٌصَة ثِ فتحِ
(
َ-
)
، إػشاة ظبّشٕ اصلٖ
أًتٓ وشٗنٌ
:
حبل جولِ
(
اص ًَع اسوِّ٘
)
ٍ هٌصَة هحلاً
[
ٍاٍ دس اثتذإ اٗی جولِ، ٍاٍِ حبلِّ٘ است
]
7
ـ
پشًذُ اص آسواى افتاد دس حالٖ وِ ت٘ش دس للثص تَد
.
السَْنٔ فٖ لَلْثِِ
:
حبل جولِ
(
اص ًَع اسوِّ٘
)
ٍ هٌصَة هحلاً
[
ٍاٍ دس اثتذإ اٗی جولِ، ٍاٍِ حبلِّ٘ است
]
8
ـ
خاًَادُ ام گشسٌِ هشدًذ
.
جائِع٘یَ
:
حبل هفشد ٍ هٌصَة ثِ
«
»
، إػشاة ظبّشٕ فشػٖ
9
ـ
إ عطک، هی ًاتَاًن، پس چشا تا هی هثاسصُ هٖ وٌٖ حال آًىِ تَ ً٘شٍهٌذ ّستٖ
.
أًتٓ لٌََٕ
:
جولِ ٕ حبلِّ٘
(
اص ًَع اسوِّ٘
)
ٍ هٌصَة هحلاً
[
ٍاٍ دس اثتذإ اٗی جولِ، ٍاٍِ حبلِّ٘ است
]
10
ـ
ّش تاس ٗىٖ اص دٍستاًن
(
ّن ولاسٖ ّاٗن
)
سا هٖ تٌ٘ن وِ ساًٌذگٖ هٖ وٌذ دسحالٖ وِ تا سشعت است اٍ سا ًص٘حت هٖ وٌن
.
ٗٓمَُدٔ
:
حبل جولِ
(
اص ًَع فؼلِّ٘
)
ٍ هٌصَة هحلاً
(
خَد ٗٓقَُدٔ فؼل هشفَع ٍ فبػل آى َّٔٓ هستتش
)
َّٔٓ هٔسٕشِعٌ
:
حبل جولِ
(
اص ًَع اسوِّ٘
)
ٍ هٌصَة هحلاً
[
ٍاٍ دس اثتذإ اٗی جولِ، ٍاٍِ حبلِّ٘ است
]
2
11
ـ
دٍ داًص آهَص تلاضگش ٍاسد ولاس ضذًذ دسحالٖ وِ تا ّن هٖ خٌذٗذًذ
.
ٗٓضْحٓىاىِ
:
حبل جولِ ٍ هٌصَة هحلاً
.
دٍستبى هٖ داًن مِ هٖ داً٘ذ؛ فقط ٗل ٗبدآٍسٕ هٖ مٌن مِ جولِ ٍ ضجِ جولِ إػشاة هحلّٖ
داسًذ ثِ اٗی هؼٌب مِ دس ّش حبلت إػشاثٖ قشاس ثگ٘شًذ ّ٘چ گًَِ تغ٘٘شٕ ًوٖ مٌٌذ
.
هثلاً ٗٓضْحٓنبىِ دس اٗی جب حبل است ٍ هٌصَة ٍ
چَى جولِ است حق ًذاسٗن ّ٘چ گًَِ تغ٘٘شٕ سٍٕ فؼل ٗٓضْحٓنبىِ ثذّ٘ن هثلاً فنش مٌ٘ن ٗٓضْحٓنب دسست است
!
!
هٓعاً
:
حبل هفشد ٍ هٌصَة ثِ فتحِ، إػشاة ظبّشٕ اصلٖ
12
ـ
ًواصگضاساى ساوت ٍ آسام تِ خطثِ ٕ جوعِ گَش هٖ دادًذ
.
صاهِتِ٘یَ
:
حبل هفشد ٍ هٌصَة ٍ ػلاهت ًصت آى
«
»
، إػشاة ظبّشٕ فشػٖ ثِ حشٍف
13
ـ
چگًَِ تشإ هی اهىاى پزٗش است وِ اٍ سا اص اٗی خثشّإ تذ تاخثش ساصم؟
و٘فٓ
:
حبل هفشد ٍ هٌصَة هحلاً
.
هٖ داً٘ذ مِ م٘فٓ اص اسبهٖ استفْبم است ٍ هجٌٖ است ٗؼٌٖ فتحِ إ مِ دس آخش آى است ًطبًِ ٕ
هٌصَة ثَدى آى ً٘ست؛ اٗی اسن هجٌٖ است ٍ دس ّش حبل إػشاة هحلّٖ داسد
.
التمرین الثانی
1
ـ
داًص آهَص خٌذاى تِ هذسسِ اش سفت
.
ضاحِىًٔ
:
حبل هفشد ٍ هٌصَة مِ ثب رٍالحبلص
(
الطّبلجُٔ
)
ً٘ض دس ص٘غِ تطبثق داسد
.
الضّبحنَٔ ًبدسست است چَى حبل ًنشُ است ًِ
هؼشفِ
!
ِّٖٓ تَضْحٓلٔ ًبدسست است چَى حبل اگش جولِ ٕ اسوِ٘ ثبضذ ثبٗذ ّوشاُ ثب
«
ٍاٍِ حبلِّ٘
»
ث٘بٗذ
.
2
ـ
[
صذإ
]
پشًذُ سا ضٌ٘ذم وِ ًغوِ سشاٖٗ هٖ وشد
.
ٗٔغَشِدٔ
:
حبل جولِ
(
اص ًَع فؼلِّ٘
)
ٍ هٌصَة هحلاً
.
حبل هٌصَة است لزا هٔغَشِدٔ مِ اسوٖ هؼشة ّن ّست ٍ هٖ تَاًذ ػلاهت ًصت
ثگ٘شد ًبدسست است
.
هٔغَشِدٓ ّن ًبدسست است چَى اسن غ٘شهٌصشف ً٘ست مِ ًتَاًذ تٌَٗی ًصت ثگ٘شد
.
3
ـ
دس حالٖ وِ پان ّست٘ن ٍاسد هسجذ هٖ ضَٗن
.
ٍ ًَحیُ طاّشٍىَ
:
حبل جولِ
(
اسوِّ٘
)
ٍ هٌصَة هحلاً
.
توبم صَست ّبٕ هختلف صٗش هٖ تَاًذ ثشإ اٗی ػجبست حبل هٌبسجٖ ثبضٌذ
:
حبل هفشد
:
طبِّشَٕٗیِ
/
طبِّشَتَٕ٘یِ
/
طبّشِٗیَ
/
طبّشاتٍ
حبل جولِ
:
ٍ ًحیُ طبّشاىِ
/
ٍ ًحیُ طبّشتبىِ
/
ٍ ًحیُ طبّشٍىَ
/
ٍ ًحیُ طبّشاتٌ
4
ـ
دختشّا تِ هادساًطاى ووه هٖ وٌٌذ دسحالٖ وِ ضادهاى ّستٌذ
.
ٍٓ ّٔیَ هسشٍساتٌ
:
حبل جولِ اص ًَع اسوِّ٘ ٍ هحلاً هٌصَة
.
دقت مٌ٘ذ ٍقتٖ جولِ ٕ حبلِّ٘ اص ًَع اسوِ٘ ّست مل جولِ هٌصَة
است هحلاً ٍ هجتذا ٍ خجشٕ مِ داخل آى است هشفَع ّستٌذ چَى هجتذا ٍ خجش هشفَع است
.
لزا
«
ٍٓ ّٔیَ هٓسشٍساتٍ
»
ًبدسست است
.


التمرین الاول
1
ـ
»
مال من از تو بیشتر و از حیث افراد از تو نیرومندترم
«
مالاً
:
تمییز نسبت
)
جمله
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
نَفَراً
:
تمییز نسبت
)
جمله
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
2
ـ
»
و چشمه
های زمین را جوشانیدیم
«
عیوناً
:
تمییز نسبت
)
جمله
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
3
ـ
»
و کسانی که ایمان آورده
اند، به خدا محبت بیشتری دارند
«
حباً
:
تمییز نسبت
)
جمله
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
4
ـ
پیامبر خدا
)
ص
(
فرمود
:
ای علی، تو
از نظر ایمان
]
آوردن
[
اولین مؤمنان و از نظر اسلام
]
آوردن
[
اولین مسلمانان هستی
.
إیماناً
:
تمییز نسبت
)
جمله
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
إسلاماً
:
تمییز نسبت
)
جمله
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
5
ـ
تو بهترین مردم از نظر همسر و پدر
بودن، و پاکترین ِآن
ها از نظر زبان و دست و شریف
ترینِ آنان از نظر قلب و نفس
بودی
.
پس به
سوی پروردگارت برو تا پاداشت را نزد او ببینی
.
زوجاً، أباً، لساناً، یداً
،
قَلْباً،
نَفْساً
:
تمییز نسبت
)
جمله
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
6
ـ
قاره
ی آسیا
از نظر مساحت، بزرگترین
ِ قاره
ها و
پر جمعیت
ترین
آن
ها
است
.
مساحۀً
:
تمییز نسبت
)
جمله
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
سکّاناً
:
تمییز نسبت
)
جمله
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
7
ـ
دیروز
یک
ذراع
)
کمتر از یک متر
(
پارچه از پارچه
فروش خریدم
.
قُماشاً
:
تمییز ذات
)
مفرد
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
8
ـ
فکرم
به
سبب شنیدن خبر آزرده
شد
.
خاطراً
:
تمییز نسبت
)
جمله
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
9
ـ
در کلاس ما دوازده دانش
جو هستند
.
طالباً
:
تمییز ذات
)
مفرد
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاهری اصلی
10
ـ
ای فروشنده، دو کیلو شکر برایم بِکش
.
سکَّ راً
:
تمییز ذات
)
مفرد
(
و منصوب به فتحه

َ ، إعراب ظاه
ری اصلی
التمرین الثّانی
1
ـ
در آسمان یازده ستاره نمایان شد
.
کوکباً

بعد از اعداد
11
و
12
معدود به صورت مفرد و منصوب می
آید و نقش تمییز دارد
.
2
ـ
خواهرم زهرا یک مثقال نقره دارد
.
فضَّ ۀً

بعد از مثقالاً
)
از اسامی وزن
(
تمییز مفرد می
آید که منصوب است
.
فضَّ ۀَ نادرست است چون دلیلی برای تنوین نگرفتن ندارد
.
3
ـ
سینه
ی
بدهکار به خاطر
قرضش تنگ شد
.
صدراً

تمییز نسبت و منصوب
.
تمییز نکره است لذا الصدر نادرست است
.
صدوراً را اگر جمع مکسر صدر بگیر
یم از لحاظ
معنایی نمی
تواند در جای خالی قرار بگیرد
.
4
ـ
پدرم دو مد گندم خرید
.
قَمحاً

چرا قَمحٍ و القمحاً نادرست هستند؟
5
ـ
عقل جوانان این روزها زیاد می
شود
.
عقلاً

واضح است که العقولَ و العقلَ به خاطر معرفه بودن نمی
توانند در نقش تمییز قرار بگیرند
.
التمرین الثالث
1
ـ
یکثُرُ عدد المقاتلینَ المسلمینَ
2
ـ
نَقَص وزنُ هذا الرّجلِ
3
ـ
طابت نَفْسنا بِقراءة القُرآنِ و الأدعیۀِ
4
ـ
عقلُ زید أفضلُ من علی
5
ـ
حسنَ
خُلقُ سعید
6
ـ
حصدت قَمح الأرضِ
التمرین الرّابع
1
ـ
تَحسنَ الفقیرُ
حالاً
2
ـ
یزداد المستَکبِ
رونَ
غَضَباً
عن شَبابِنا کُلَّ یومٍ
3
ـ
ساء المریض
صحۀً
یوم الأمسِ
4
ـ
تَصغُرُ السیارات الجدیدةُ
حجماً
5
ـ
یرْتَفع النَّ فطُ
ثَمناً
فی الأزمات الإقتصادیۀِ
6
ـ
إرتَفَع طُلّاب العلمِ
شَأناً
فی إیران
7
ـ
حسنَ صدیقی
خُلْقاً
التمرین الخامس


1
التمرین
الاول
1
ـ
«
ّواى مساًٖ مِ پ٘ام ّإ خذا سا ابلاغ هٖ مٌٌذ ٍ اص اٍ هٖ تشسٌذ ٍ اص ّ٘چ مس جض خذا ب٘ن ًذاسًذ
»
اللهَ
:
هستثٌإ تام٘ ٍ هٌظَب تِ فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
.
لثل اص إلّا هستثٌٖ هٌِ ٍجَد داسد
:
أحٓذاً تٌاتشاٗی هستثٌٖ اص ًَع تام٘ است
.
2
ـ
«
پس فشضتگاى ّوگٖ ٗنسشُ سجذُ مشدًذ جض ابل٘س
»
إبٕلِ٘سٓ
:
هستثٌإ تام٘ ٍ هٌظَب تِ فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
.
تام٘ است چَى لثل اص إلّا هستثٌٖ هٌِ آهذُ است
:
أجوٓؼَٔىَ
3
ـ
«
ٍ دسباسُ ٕ خذا جض
(
سخیِ
)
حق هگَٗ٘ذ
»
الحٓقَ
:
هستثٌإ هٔفَشَؽ، هفؼَلٌ تِ ٍ هٌظَب ٍ ػلاهت ًظة آى فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
.
لثل اص إلّا هستثٌٖ هٌِ رکش ًشذُ است لزا
هستثٌٖ اص ًَع هفشَؽ است
.
4
ـ
اهام علٖ
(
ع
)
فشهَدًذ
:
ّشضخصٖ فقط
[
ٍ فقط
]
باٗذ بِ پشٍسدگاسش اه٘ذ بٌذد ٍ فقط
[
ٍ فقط
]
اص گٌاُ خَد بتشسذ
.
سٓبَّ
:
هستثٌإ هفشَؽ، هفؼَلٌ تِ ٍ هٌظَب تِ فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
رًَْبٓ
:
هستثٌإ هفشَؽ، هفؼَلٌ تِ ٍ هٌظَب تِ فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
5
ـ
بشإ اٍ بِ جض ساُ خَدمطٖ، ساّٖ
[
دٗگش
]
بِ سَٕ سّاٖٗ ً٘افت
.
سٓبِ٘لَ
:
هستثٌإ تام٘ ٍ هٌظَب ٍ ػلاهت ًظة آى فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
6
ـ
دس صًذگٖ فقط ٗل آسصٍ داسم
.
أهٓلٌ
:
هستثٌإ هٔفَشَؽ، اسن هؤخَّش ل٘سٓ ٍ هشفَع تِ ضوِ٘، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
7
ـ
ها فقط آى چِ دس ساُ حشمتواى ًواٗاى ضذ
(
ضَد
)
هٖ بٌ٘٘ن ٍ فقط صذاّاٖٗ سا هٖ ضٌَٗن مِ ها سا هٖ تشساًٌذ
.
ها
:
هستثٌإ هٔفَشَؽ، هفؼَلٌ تِ ٍ هحلاً هٌظَب
أصَاتاً
:
هستثٌإ هٔفَشَؽ، هفؼَلٌ تِ ٍ هٌظَب تِ فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
8
ـ
ّش دسدٕ داسٍٖٗ داسد جض حواقت
.
الحٓواقَٔ
:
هستثٌإ تام٘ ٍ هٌظَب تِ فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
9
ـ
فقط آى چِ سا مِ خذا بشإ ها بشگضٗذُ است آسصٍ هٖ مٌ٘ن
.
ها
:
هستثٌإ هٔفَشَؽ، هفؼَلٌ تِ ٍ هحلاً هٌظَب
10
ـ
ساص سا فقط ضخص هَسد اعتواد پٌْاى ًگِ هٖ داسد
.
رٍ
:
هستثٌإ هفشَؽ، فاػل ٍ هشفَع تِ ضوِ٘، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
11
ـ
فقط گٌِ ماس هجاصات ضذ
.
الؤزًِْبٔ
:
هستثٌإ هٔفَشَؽ، ًائة فاػل ٍ هشفَع تِ ضوِ٘، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
2
التمرین
الثّانی
1
ـ
داًص آهَصاى بِ جض ٗل ًفش دس دسس ّاٗطاى پ٘طشفت مشدًذ
.
طالِباً

چشا؟ چَى دٍ هَسد دٗگش ًادسستٌذ
!
!
2
ـ
اص هَُ٘ ّا فقط س٘ب سا اًتخابّ هٖ مٌن
.
التُفّاحٓ

هستثٌإ هفشؽ، هفؼَلٌ تِ ٍ هٌظَب ٍ ػلاهت ًظة آى فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
.
التُفاحٔ ًادسست است چَى هستثٌإ
هفشَؽ دس ًمش هفؼَلٌ تِ است ٍ تاٗذ هٌظَب تاشذ
.
تِ ّو٘ی دل٘ل تُفّاحٍ ّن ًادسست است
.
3
ـ
اص ضْشّإ صٗبإ اٗشاى بِ جض اصفْاى دٗذى مشدٗن
.
إصٕفِْاىَ

هستثٌإ تام٘ ٍ هٌظَب تِ فتحِ، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
.
إطفْاى اص اساهٖ غ٘ش هٌظشف است ٍ تٌاتشاٗی ًوٖ تَاًذ تٌَٗی
تگ٘شد
(
سد٘ إطٕفْاًاً
)
.
إطفْاىُ ّن ًادسست است چَى هستثٌٖ اص ًَع تام٘ است ٍ هٌظَب
.
4
ـ
فمظ خّذا ػلن تِ غ٘ة داسد
.
اللهُ

هستثٌٖ اص ًَع هفشؽ است ٍ اسن تؼذ اص إلّا دس ًمش فاػل است ٍ إػشاب سفغ داسد
.
5
ـ
ّوِ ٕ هشدم سا بِ جض هغشٍس دٍست داسم
.
الوغشٍسٓ

هغشٍس هستثٌإ تام٘ است ٍ هٌظَب تِ فتحِ
(
هستثٌٖ هٌِ الٌّاسٓ است
)
.
الوغشٍساتٓ ًادسست است چَى اساهٖ جوغ
هؤًث سالن دس حالت إػشاتٖ ًظة ػلاهت کسشُ هٖ گ٘شًذ
:
الوغشٍساتٙ
.
الوغشٍسٍىَ ّن اشتثاُ است
.
چشا؟
6
ـ
ضب، فقط موٖ خَاب٘ذم
.
قل٘لاً

لل٘لاً هستثٌإ هفشَؽ است ٍ دس ًمش ًائة هفؼَل هغلک
.
اطل ػثاست اٗی گًَِ تَدُ است
:
ها ًٙوٕتٔ الّل٘لَ إلّا ًََهاً لل٘لاً کِ
ًَهاً حزف شذُ ٍ طفت جاًش٘ی آى شذُ است
.
7
ـ
اص جْاد مشدى فقط هشٗضاى غاٗب خَاٌّذ بَد
(
بش جإ هٖ هاًٌذ ٍ ضشمت ًوٖ مٌٌذ
)
.
الوٓشْضَٖ

هستثٌإ هفشَؽ، فاػل ٍ هشفَع تمذٗشاً
.
دس جإ خّالٖ هستثٌإ هفشَؽ لشاس هٖ گ٘شد کِ تا تَجِ تِ هؼٌا دس ًمش فاػل
است ٍ هشفَع
.
لزا دٍ هَسد دٗگش ًادسست ّستٌذ
.
8
ـ
دس
[
ّ٘چ ٗل اص
]
هسابقات ضشمت ًنشدم جض هسابقِ ٕ قشآى مشٗن
.
هسابٓقََٔ

هستثٌإ تام٘ ٍ هٌظَب تِ فتحِ

َ ، إػشاب ظاّشٕ اطلٖ
.
9
ـ
قاضٖ ّا بِ جض ٗل قاضٖ بِ دادگاُ سس٘ذًذ
.
قاضِ٘اً

لثل اص إلّا هستثٌٖ هٌِ رکش شذُ است
(
المُضاتٔ
)
تٌاتشاٗی هستثٌٖ اص ًَع تام٘ است ٍ هٌظَب
.
اص عشفٖ هٖ داً٘ذ کِ اساهٖ
هٌمَص دس حالت ًظة

ٍ تشخّلاف دٍ حالت سفؼٖ ٍ جشّٕ
-
إػشاب اطلٖ داسًذ ٍ تاٗذ ػلاهت فتح تش آخّش آى ظاّش شَد
.
التمرین
الثالث
1
ـ حٓفٙظْتٔ الذ٘سٍسٓ
إلّا دٓسٕساً
2
ـ حٓضَشَ الغّلابٔ فٖ الظَفِّ
إلّا عالٙثٕٓ٘یِ


1
التمرین الأول
1
ـ
»
گفتند
:
ای ذو القرنین، یأجوج و مأجوج، سخت در زمین فساد می
کنند
«
ذا
:
منادای مضاف و منصوب و علامت نصب آن
»
ی
«
، إعراب ظاهری فرعی
2
ـ
»
ای
یوسف، از این
]
پیشامد
[
روی برگردان
)
گذشت کن
(
«
یوسف
:
منادی مفرد
)
علَم
(
، مبنی بر ضمه
ی عارضی و محلاً منصوب
.
3
ـ
»
گفتند
:
ای عزیز
]
مصر
[
او پدری پیر و سال
خورده دار
د
«
أی
:
منادای نکره مقصوده و مبنی بر ضمه
ی عارضی و محلاً منصوب
.
دوستان در هنگام إعراب عبارت
های نداییِ
»
یا أیها
+
اسم مذکّر مرفوع
«
و
»
یا أیتُها
+
اسم مؤنّث مرفوع
«
،
أی و أیۀُ
را
باید
منادا
ب
گیریم
؛
اسم مرفوع بعد از آن
ها منادا نیست بلکه
یک اسم مرفوع
است که نقش آن یا صفت است یا عطف بیان
.
4
ـ
حدیث قدسی
:
»
ای داود همان
طور که نزدیک
ترین مردم به خدا فروتنان هستند،
همین
گونه
دورترین مردم از خدا متکبران هستند
«
داود
:
منادای مفرد
)
علَم
(
، مبنی بر ضمه
ی عارضی و محلاً منصوب
.
5
ـ
گواراترین واژه، واژه
ی
»
مادر
«
اس
ت و زیباترین صدازدن
»
ای مادرم
«
ا
ست
.
اُم
:
منادای مضاف و منصوب تقدیراً
.
)
اُم منادای مضاف است چون بعد از آن مضاف
إلیه آمده
است
(
6
ـ
دوستان من، آیا می
خواهید راز غمگینی
ام را افشا کنم؟
!
رِفاق
:
منادای مضاف و منصوب تقدیراً
)
تقدیراً منصوب است چون هر اسمی
به یاء متکلم مضاف شود إعراب تقدیری دارد
(
7
ـ
هزار درود بر تو ای پرچم کشورم
!
بِلاد
:
منادای مضاف و منصوب تقدیراً
8
ـ
ای هم
پیمان صبر و بردباری، شک و تردید را رها کن اگر خواهان موفقیت و نجات
هستی
.
حلیف
:
منادای مضاف و منصوب و علامت نصب آن فتحه، إعراب ظاهری اصلی
9
ـ
مادر مهربان ب
ه فرزندش گ
فت
:
فرزندم با من بگو
:
ای پروردگار
بر تهیدستان رئوف باش و بدن
های عریانشان را بپوشان
.
2
ولَد
:
منادای مضاف و منصوب تقدیراً
/
رب
:
منادای مفرد
)
نکره
ی
مقصوده
(
، مبنی بر ضم و محلاً منصوب
.
10
ـ
خدایا سختی
های روزگار را بر ما آسان ساز
.
الّلهم
:
منادا است
که
در اصل
یا اﷲُ
بوده
است
.
اﷲُ
:
منادای مفرد
)
علَم
(
، مبنی بر ضمه
ی عارضی و منصوب محلاً
11
ـ
ای موسی، از پدر و
مادرت اطاعت کن
.
موسی
:
منادای مفرد
)
علَم
(
، مبنی بر ضمه
ی مقدر عارضی و محلاً منصوب
12
ـ
پس به او گفتم
:
ای برادر، آیا از دردی شکایت داری؟ سپس گفت
:
از چیزی شکایت ندارم
.
أی
:
منادای نکره
ی مقصوده، مبنی بر ضمه
ی عارضی و محلاً منصوب
التمرین الثّانی
1
ـ
سعید

با توجه به مذکّر بودن فعل
»
لا تُخْلف
«
فاطمۀُ نمی
تواند درست باشد
.
علیاً هم از نظر إعرابی نادرست است
.
چرا؟
ای سعید هرگز
]
و
[
هرگز خلف وعده نکن
.
2
ـ
ذا العلمِ

منادی از نوع مضاف است و اسامی خمسه
)
أب، أخ، حم، ذُو، فُو
(
در حالت نصبی با الف
)
ا
(
می
آیند
.
ای دارای علم
)
دانشمند
(
تمام ت
لاشت را در
]
راه
[
آموزش به مردم
صرف کن
.
3
ـ
اُم

منادای مفرد
)
نکره
ی مقصوده
(
، مبنی بر ضمه و محلاً منصوب
.
الاُم اشتباه است چون من
ادا زمانی
که با
»
ال
«
باشد باید با أیها و یا
أیتُها بیاید
)
یا أیتُها الاُم
.(
اُم نادرست است چون منادای مفرد مبنی بر ضم است
)
یعنی آخرش باید یک ضمه

ُ باشد
.(
ای مادر، بچه
هایت را بر اساس ارزش
های اسلامی تربیت کن
.
4
-
فَتاةُ

منادا در صورتی که مف
رد باشد
)
یعنی بعد از آن مضاف
إلیهی نباشد
(
مبنی بر ضم است؛ یعنی اینکه در پایان آن باید حرکت ضمه

ُ
قرار بگیرد
.
منظور از ضمه، حرکت

ُ است نه تنوین ضمه

ٌ
!!
تنوین ضمه
در پایان منادای مفرد اشتباه است
.
ای دختر، خانه
داری را یاد بگیر
.
5
ـ
یا أولاد

با توجه به صیغه
ی فعل
»
أطیعوا
«
و ضمیر
»
کُم
«
، یا أیها الولد نمی
تواند در جای خالی قرار بگیرد
.
یا أیها أولاد هم نادرست
است چون أولاد الف و لام ندارد و نباید با یا أیها بیاید
.
ای فرزندان، از پدر و مادرتان اطاعت کنید
.
6
ـ
یا أیها الغَنی

اگر
بخواهیم اسم
»
الف و لام
«
داری را صدا بزنیم
)
یعنی بخواهیم منادا شود
(
باید قبل از آن از أیها
)
در صورتی
که آن
اسم مذکّر باشد
(
و أیتُها
)
در صورتی
که آن اسم مؤنّث باشد
(
استفاده کنیم
.
الغَنی الف و لام دارد و مذکّر است لذا باید قبلش أیها باشد
.
ای ثروتمن
د، به فقیران نیکی کن
.