زبان و ادبیات فارسی۱ پیش دانشگاهی

درس اول                                                           نـی نــامـــه

                ۱  بشنو از نی چون حکایت می کند              از جدایی ها شکایت می کند

– « نی» استعاره از مولانا یا نماد هر انسان آگاه و دور مانده از اصل خویش

– بین حکایت و شکایت جناص ناقص اختلافی است

– مقصود از جدایی : جدایی روح جزئی ( انسان ) از روح کل (خدا) است.

معنی: وقتی که این نی به صدا در می آید و از درد دوری و فراق خود شکوه می کند به آن گوش فرادار

پیام : ناله ی آدمی به خاطر دوری از حق است

                   ۲   کز نیستان تا مرا ببریده اند             از نفیرم مرد و زن نالیده اند

– « ‌نیستان» استعاره از عالم معنا

– « مرد وزن» مجازاً کل هستی و همه ی موجودات

معنی: از زمانی که مرا از نیستان(عالم معنا) جداکره اند از سوز و ناله های عاشقانه ی من تمامی هستی با من هم نوا شده اند.

پیام : اندوه تمام هستی به دلیل جدایی از عالم معناست.

              ۳     سینه خواهم شرحه شرحه از فراق          تا بگویم شرح درد اشتیاق

– « سینه » مجازاً شنونده ای درمند و درد آشنا

– بین « شرحه » و « ‌شرح » جناس ناقص افزایشی است

– واج آرایی (( ش‌)) / واژه ی « شرحه » تکرار است

– « درد اشتیاق » : مفهومی پارادُکسی دارد ( متناقص نما)

معنی: برای بیان درد اشتیاق ، شنونده ای می خواهم که دوری از حق را ادراک کرده و دلش از درد و داغ فراق سوخته باشد.

پیام : به لیاقت درک عشق اشاره دارد: دارد . با بیت ۱۴ پیوند معنایی دارد.

          ۴    هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش              بازجوید روزگار وصل خویش

– بین واژه ی اصل و وصل جناس ناقص اختلافی برقرار است

– آرایه ی تلمیح در بیت مشهود است : « انالله و انا الیه راجعون» و « کل شی ءً یرجعُ الی اصله » .

معنی: هر کس از جایگاه و وطن اصلی خویش دور بماند پیوسته در آرزوی وصال است و جایگاه اصلی خود را جستجو می کند.

پیام : همه ی موجودات به جایگاه اصلی خود بر می گردند.

                 ۵      من به هر جمعیتی نالان شدم               جفت بد حالان و خوش حالان شدم

– بین نالان و حالان جناس ناقص اختلافی برقرار است و نیز بد حالان و خوش حالان با هم تضاد دارند.

ـ مقصود از بد حالان کسانی هستند که سیر و سلوک آنها به سوی حق و واردات قلبی آنها از طرف حق کم است اما خوش حالان سیر و سلوک و واردات قلبی آنان بسیار است.

معنی: من ناله ی عشق را برای تمام انسان ها سر داده ام و با سالکان کندرو و رهروان تندرویِ شادمان از سیر و سلوک همراه گشتم.

پیام: به فراگیری ناله ی نی اشاره دارد.

                 ۶    هرکسی از ظن خود شد یار من                   از درون من نجست اسرار من

– بین « ‌ظن» و « من» جناس ناقص اختلافی است.

– واژه ی من تکرار شده است.

– واج آرایی « ‌ن» محسوس است.

معنی: هرکسی در حد فهم و ادراک خود با من همراه و یار شد اما حقیقت حال مرا درنیافت.

                 ۷     سِرّ من از ناله ی من دور نیست                لیک چشم و گوش را آن نور نیست

– بین دور و نور جناس اختلافی است ضمن این که قافیه نیز هستند.

– « چشم و گوش» مجازاً کل حواس ظاهری است.

– « نور» نماد معرفت ایزدی و استعاره از بصیرت و دانایی است.

– « من» آرایه ی تکرار دارد.

معنی: اسرار من در ناله های من نهفته است اما با چشم و گوش و حواس ظاهری نمی توان به حقیقت این ناله و اسرار درون پی برد.

پیام : راز درون نادیدنی است.

               ۸    تن ز جان و جان زتن مستور نیست              لیک کس را دید جان دستور نیست

– بین مستور و دستور جناس ناقص اختلافی است ضمن این که قافیه نیز محسوب می شوند.

– « تن زجان و جان ز تن » آرایه ی قلب و عکس دارند.

– واژه ی« دید» در معنای مصدری« دیدن» آمده که به آن مصدر مرخم می گوییم / و حرف « را » به معنای  « برای» و حرف اضافه است .

– مقصود از جان اسرار درون آدمی است .

– « تن و جان» مفهومی متضاد دارند و نیز واژه ی « جان» تکرار نیز هست.

معنی: گرچه جان، تن را ادراک می کند و تن از جان آگاهی دارد و هیچیک از دیگری پوشیده نیست، اما توانایی دیدن جان، به هیچ چشمی داده نشده است.

پیام:« روح» از اموری نادیدنی است. (بیت ۷و۸ با هم پیوند معنایی دارند و بیت ۸ تاکیدی بر بیت ۷ است).

                 ۹    آتش است این بانگ نای و نیست باد              هر که این آتش ندارد ، نیست باد 

– بانگ نای به آتش تشبه شده است .

– « نیست باد» در مصراع اول و دوم جناس تام دارد ، « نیست» در مصراع اول فعل و در مصراع دوم صفت است به معنای « نابود باد» در مصراع اول اسم و در مصراع دوم فعل دعایی است . در نتیجه « نیست باد»  در حکم قافیه است نه ردیف که قافیه ی اصلی واژه ی « باد » است یعنی بیت « ذو قافیتین» است .

– آتش استعاره از عشق یا بانگ عاشقانه ی نی است.

– واژه ی آتش تکرار است.

معنی: آوازی که از این نی(مولانا) برمی خیزد، آتش عشق است و دم ظاهری نیست. هر کس در وجودش آتش عشق راه نیافته است، نابود گردد. ( درحقیقت، نی عشق را پروردگار می نوازد.

پیام : عشق موجب ارزش و تعالی آدمی است.

                  ۱۰        آتش عشق است کاندر نی فتاد              جوشش عشق است کاندر می فتاد

– آتش عشق اضافه ی ( تشبیه بلیغ ) ، عشق به آتش مانند شده است.

– نی و می : جناس ناقص اختلافی و قافیه نیز هستند. همچنین مقصود از« نی» و « می» کل عالم هستی است پس مجاز نیز محسوب می شود.

– واج آرایی« ش» در بیت محسوس است و واژه ی عشق نیز تکرار .

– «جوشش عشق» اضافه ی استعاری است.

– بیت آرایه ی ترصیع ( موازنه ) دارد.

معنی: سوز و گداز آتش عشق است که ناله ی نی را اثر گذار کرده و هر جوشش و شوری که در باده ایجاد می شود نیز از اثر عشق است .

پیام : اثر گذاری عشق / عشق در همه چیز جاری و ساری است.

                     ۱۱       نی ، حریف هر که از یاری برید                پرده هایش پرده های ما درید

– بریدن کنایه از جدا شدن و دور ماندن است.

– بین دو واژه ی« پرده » و « پرده » جناس تام است پرده ی اول، حجاب یا پوششی است که راز ما را پنهان می کند اما پرده ی دوم صدا و نغمه ی نی است.

– « پرده های ما درید» کنایه از فاش کردن راز است.

معنی: نی همدم کسانی است که از معشوق خود جدا مانده اند. آواز نی، راز عاشقان را آشکار می سازد و برای کسی که جویای معرفت است پرده ها و حجاب ها را از مقابل چشم برمی دارد تا معشوق حقیقی را ببیند.

پیام : عشق افشاگر است.

                ۱۲      همچو نی زهری و تریاقی که دید ؟              همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

– همچو نی در دو مصراع تشبیه است

– زهر و تریاق تضاد و نیز مصراع اول پارادوکس محسوب می شود چون دو مفهوم متضاد به یک چیز اطلاق شده است.

– بیت موازنه دارد

– واژه ی « دمساز» را می توان ایهام گرفت « الف» همدم ، یار موافق « ب » دمساز به صورت مقلوب؛ ساز دم

– هر دو مصراع استفهام انکاری دارد، حرف « که » ضمیر پرسشی است.

معنی: نی هم زهر است و هم پادزهر. در عین درآفرینی، درمان بخش نیز هست. نی، هم همدم نی زن است و هم مشتاق وصال. ( به ظرفیت وجودی افراد بستگی دارد)

پیام : نی در عین درد آفرینی درمان بخش است .

                 ۱۳    نی ، حدیث راه پر خون می کند                    قصه های عشق مجنون می کند

– راه پرخون کنایه از سیر و سلوک دشوار راه عشق است.

– مصراع دوم داستان لیلی و مجنون را فریاد می آورد تلمیح دارد.

معنی: نی داستان پرخطر و دشوار سیر و سلوک عشق را بیان می کند و عشق  عاشقان حقیقی مانند مجنون را  بازگو می نماید.

پیام : نی تجلی عشق واقعی است.

             ۱۴     محرم این هوش جز بی هوش نیست                مر زبان را مشتری جز گوش نیست

– مصراع اول پارادوکس دارد- محرم هوش بودن بی هوش .

– بیت آرایه ی اسلوب معادله / واج آرای صامت « ش» دارد.

– زبان و گوش مراعات النظیر است

– بین هوش و گوش جناس ناقص اختلافی است و نیز قافیه هستند

– مصراع دوم تمثیل است

– حرف « مر» معنی خاصی ندارد، غالبا ً با حرف « را » می آید از مختصات سبکی است.

معنی: حقیقت عشق را هر کسی درک نمی کند ، تنها عاشق ( بی هوش ) محرم است ، همان طور که گوش برای درک سخنانِ« زبان» ، ‌ابزاری مناسب است.

پیام : به لیاقت درک عشق اشاره دارد.

۱۵     در غم ما روزها بیگاه شد                   روزها با سوزها همراه شد

– « روزها» مجازاً طول عمر

– بین روزها و سوزها جناس ناقص اختلافی برقرار است.

– واج آرایی « ر» / و / ر / محسوس است.

معنی: همه ی عمر ما با سوز و گداز عاشقانه به پایان رسید و روزگارمان باغم و اندوه به پایان رسید.

پیام : عمر عاشق با اندوه عشق توام است.

۱۶     روزها گر رفت، گو رو ، باک نیست              تو بمان ، ای آن که چون تو پاک نیست

– مصراع اول تشخیص دارد ( گفتگو با روز )

– روزها مجازاً طول عمر

– بین پاک و باک جناس ناقص اختلافی است . قافیه نیز محسوب می شوند.

– بیت ۶ جمله دارد.

معنی: اگر روزهای عاشق اینگونه سپری شوند اهمیتی ندارد، ای عشق! تو پایدار و جاودان بمان، زیرا غیر از تو برای ما هدفی پاک وجود ندارد.

پیام : تنها عشق ارزش جاودانگی دارد.

۱۷     هرکه جز ماهی ، زآبش سیر شد              هر که بی روزی است ، روزش دیر شد

– ماهی استعاره از عاشق واقعی / عارف واصل

– آب استعاره از عشق / معرفت

– بیت آرایه ی تمثیل دارد

– ماهی و آب مراعات النظیر است

– روزش دیر شد کنایه از خسته و ملول شدن

– بین سیر و دیر جناس ناقص اختلافی برقرار است و نیز قافیه هستند

معنی: تنها ماهی دریای حق ( عاشق ) است که از غوطه خوردن در آب عشق و معرفت سیر نمی شود. هر کس از عشق بی بهره باشد ، ملول وخسته می شود.

پیام : لیاقت و قالیت درک عشق

 ۱۸     در نیابد حال پخته هیچ خام              پس سخن کوتاه باید ، والسّلام

– پخته کنایه از عارف واصل

– خام کنایه از انسان بی بهره از عشق

– بین پخته و خام تضاد برقرار است.

معنی: کس که عاشق نباشد حال عارف واصل را درک نمی کند پس بهتر است سخن را کوتاه کنم و به پایان برسانم.

پیام : لیاقت و قابلیت درک عشق

               خودآزمایی

ا) مقصود از « جدایی » ، « نی» و « نیستان» چیست ؟

پاسخ : جدایی: جدا شدن از اصل و عالم معنا

نی: انسان آگاه ( مولوی)

نیستان: حقیقت الهی

۲) بیت: « ما زدریاییم و دریا می رویم              ما زبالاییم و بالا می رویم»

با کدام بیت از شعر درس ارتباط معنایی نزدیک دارد؟

پاسخ : بیت۴  هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش           باز جوید روزگار وصل خویش

۳) بیت پنجم ناظر به کدام ویژگی نی است؟

پاسخ : همراهی و همدلی    

۴) شاعر برای بی خبران از عالم عشق چه سرانجامی آرزو می کند ؟

پاسخ :  مرگ و نابودی

۵) در مصراع « پرده هایش، پرده های ما درید» تفاوت معنایی پرده را بیان کنید :

پاسخ :پرده ی اول : نوا و نغمه ی موسیقی / پرده ی دوم: حجاب و پوشش

۶) در مصراع « تو بمان، ای آن که چون تو پاک نیست» منظور شاعر از «تو» کیست ؟

پاسخ : عشق. در عرفان، میان عشق، عاشق و معشوق تفاوتی نیست و کلمه ی تو به همه دلالت دارد.

۷) چرا « نی نامه» مولانا به رغم آن که به نیایش های متداول و مرسوم شبیه نیست، نوعی نیایش تلقی شده است ؟

پاسخ : روح نیایش و توجه به حق در تار و پود آن نهفته است.

درس ۲ زبان و ادبیات فارسی۱ پیش دانشگاهی

درس دوم

                                                    مناجات

قالب شعر: غزل

این غزل جزء اشعار حفظی است.

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی        نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی

ملک {پادشاه .صاحب ملک، استعاره از”خداوند” / نقش “منادا”(ای ملک)

جمله ی پایانی به دو صورت تلفظ  و معنی می گردد:

۱-که توراهنمای من هستی (تو: نهاد /راهنما: مسند/ ام(من): مضاف الیه / یی: مخفف”هستی”)

۲-که تو به من راه را نمایی{نشان دهی } (تو: نهاد/ ام(من): متمم/ راه: مفعول/ نمایی: فعل) دو واحد زبر زنجیری گفتار(=تکیه و درنگ )باعث این اختلاف تلفظ و معنی گردیده است –{زبان فارسی سال سوم }

مرجع تمامی ضمیرهای “تو” (در این غزل): خداوند

معنی: ای پادشاه (خداوندا)نام تو را برزبان می آورم چرا که تو پرورگارا منزه و پاک هستی. فقط به من نشان دهی قدم می گذارم (جز راهی که تو به من نشان دهی به راه دیگری نمی روم .)

این بیت یادآور مفاهیم سوره ی مبارک “حمد “است .

همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم           همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

هر سه واژه ی “همه” در این بیت : به معنای “فقط ” و “تنها ” به کار رفته است

فضل : بخشش، احسان، نیکویی، برتری،کمال

پویم : از مصدر “پوییدن “: دویدن، به شتاب رفتن به هر سو رفتن و جست وجو کردن

همه از فضل تو پویم ـ توضیحات(۱)- تنها در پی فضل و بخشش تو هستم

سزایی : سزاوار وشایسته هستی

جویم .پویم .گویم .:جناس ناقص

واژه ی”همه”و”تو”:تکرار

واج آرایی: تکرار صامت “ت” (به ویژه در مصراع دوم )

معنی : فقط درگاه تو را جست وجو می کنم.تنها در پی فضل و بخشش تو هستم. فقط توحید ویکانگی تو را بر زبان می آورم زیرا که تو سزاوار توحید و یگانگی هستی .

تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی           تو نماینده ی فضلی تو سزاوار ثنایی

حکیم: صاحب حکمت . دانا . دانشمند . فیلسوف.

کریم: صاحب کرم . بخشنده. بزرگمنش

رحیم : مهربان. بخشاینده

نماینده: نشان دهنده . نشانه. نماد سمبل.

ثنا: ستایش. حمد . درود . سپاس

واژه ی “تو “: تکرار، واج آرایی: تکرار صامت “ت” و مصوت های “و” و “ای”

معنی: تو حکیم و بزرگ و بخشنده هستی.تو دارای فضل و بخشش بی نهایت و سزاوار حمد و ستایش می باشی .

 

نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی            نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

وصف : توصیف . بیان و شرح چگونگی و حالت

شبه : مانند . نظیر

وهم: تصور .گمان . پندار . خیال

بیت دارای آرایه ی “موازنه “است (نتوان /وصف- شبه/ تو گفتن که تو در -/فهم – وهم/نگنجی- نیایی)

فهم . وهم : جناس ناقص

جمله ی”نتوان شبه تو گفتن “: تلمیح دارد به “لیس کمثله شیء”(هر چند در کتاب درسی نیامده است-تلمیحات به آیه یا حدیث باید در کتاب های درسی آمده باشند تا صلاحیت آزمون سازی را دارا باشند )

معنی: توصیف تورا نمی توان بر شمرد چرا که تو در فهم و ادراک محدود انسان نمی گنجی و نمی توان شبیه و مانندی برایت ذکر کرد زیرا تو حتی به وهم و خیال نیز در نمی آیی.

 

همه عزی وجلالی همه علمی ویقینی               همه نوری و سروری همه جودی وجزایی

عز :  عزیز شدن . ارجمندی

جلال:  بزرگی . عزت. شکوه.  بزرگواری

یقین:  امری که واضح وثابت شده باشد

سرور:  شادی. خوش حالی

جود:  بخشش. عطا. جوان مردی

جزا: پاداش . سزا. مزد (پاداش وسزای نیکی و بدی)

بیت دارای آرایه ی “ترصیع” است (همه-همه/عزی-نوری/جلالی- سروری/ همه – همه/ علمی-جودی/ یقینی- جزایی)

واژه ی”همه”: تکرار

واج آرایی : تکرار مصوت “ای” و مصوت کوتاه “و”

معنی: تو تمامی عزت و بزرگواری و علم و یقین و نور و شادمانی و بخشش و پاداش هستی.

همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی            همه بیشی تو بکاهی، همه کمی تو فزایی

غیبی و عیبی : جناس ناقص

همه غیبی تو بدانی : اشاره به “عالم الغیب”بودن خداوند

همه عیبی تو بپوشی: اشاره دارد به “ستار العیوب ” بودن خداوند

بیشی: افزونی. زیادی

بکاهی: از مصدر “کاستن”: کم کنی

فزایی: بیفزایی. زیاد و افزون نمایی

تضاد(طباق){بیشی وکمی   {بکاهی و فزایی

بیت دارای “ترصیع” است (همه-همه/غیبی- بیشی/تو بدانی-تو بکاهی/ همه عیبی- همه کمی/تو بپوشی-تو فزایی)

واژه های “همه”و”تو”: تکرار

مصراع دوم تلمیح دارد به آیه ی” تعز من تشاء وتذل من تشاء”(خداوند)هر که را بخواهد عزیز می گرداند وهر که را بخواهد ذلیل) {تعز: همه کمی تو فزایی//تذل: همه بیشی تو بکاهی}

واج آرایی:تکرارمصوت”ای”

معنی (خداوندا) تو به تمام امور غیبی و ناپیدا آگاه هستی و همه ی عیب ها را می پوشانی.کم وزیاد شدن ها به دست توست .(توضیحات “۲”)

 

لب ودندان سنایی همه توحید تو گوید           مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی

لب ودندان:{تناسب(مراعات نظیر){مجازاز “کل وجود” سنایی: تخلص شاعر

مگر: ایهام{امیداست (قید آرزووتمنا){شاید(قید تردید)

آتش دوزخ: تناسب

مرجع “ش”(در بودش”): سنایی

معنی: لب و دندان(همه ی وجود.تمامی اعضای)سنایی توحید و یگانگی تورا گویند امید است (شاید) برای او {سنایی}از آتش دوزخ رهایی باشد .(توضیحات”۳″)

 

                                                           نیـایـش

       صحیفه ی سجادیه مجموعه ای از نیایش های امام سجاد (ع) و حاوی نیایش ها ی لطیف و زیبا و لبریز از معارف،آموزش های اخلاقی واجتماعی است. این کتاب تا کنون بارها ترجمه شده که نوشته ی زیر بخشی از دعای هشتم این کتاب است که جواد فاضل (۱۲۹۵- ۱۳۴۰) شمسی آن را با زیبایی و رسایی و به شیوه ی آزاد ترجمه کرده است.

 

*پروردگارا ! به درگاه تو پناه می آورم وتو نیز پناهم بخش تا موجودی آزمند وخویشتن دوست نباشم. مگذار که صولت خشم حصار بردباری مرا در هم بشکند و حمله ی حسد مناعت نظر مرا به خفّت و مذلّت فرو کشاند.

آزمند : حریص .طمعکار.(آز: حرص و طمع و زیاده خواهی )

خویشتن دوست: خودخواه.خود پسند

مگذار: اجازه نده . رهایم نکن

صولت : حمله . قدرت . غلبه . هیبت.

صولت خشم: اضافه ی استعاری . تشخیص / حصار: دیوار. بارو . دیواردور قلعه

بردباری: صبر و شکیبایی

حصاربردباری : اضافه ی تشبیهی (بردباری: مشبه /حصار: مشبه به)

حصار بردباری را در هم شکستن : کنایه از “ناشکیبا شدن . تمام شدن صبر و تحمل”

حمله ی حسد :  اضافه ی استعاری .تشخیص

مناعت:  بلند نظری . عالی همت بودن . پایداری و استقامت.

فطرت: سرشت . طبیعت . ذات. {فترت: سستی. ضعف . فاصله ی بین دو دوره }(اهمیت املایی دارد)

مناعت فطرت: سرشت عالی و والا داشتن /خفّت: سبکی. خواری

مذلّت: پستی . ذلّت . خواری=خفت

سجع ها {می آورم ونباشم / {بشکند و فروکشاند

معنی:خداوندا  به تو پناه می آورم وتو نیز مرا در امان بدار تا این که انسانی حریص و خود خواه نباشم و رهایم نکن (اجازه نده )تا خشم، ناشکیبایم کند و حسادت، بلند نظری و عزّت نفس مرا از من بگیرد و خوار و ذلیلم گرداند.

* پروردگارا ! از خصلت طمع که دنائت آورد وآبرو ببرد، از بد خویی که دل دوستان بشکند و به دشمنان نشاط و نیرو بخشد، از لجاج شهوت که همّت های بلند را پست سازد و پرده ی عفاف و عصمت چاک زند  به درگاه تو پناه می آورم.

– خصلت : خوی . صفت ذاتی

– دئانت: فرو مایگی. پستی . ذلیل شدن

– بد خویی: بد اخلاقی

–  دل شکستن: کنایه از “رنجانیدن  و آزار دیگران”                                       

 – دوستان ودشمنان: تضاد

– لجاج: ستیزه . سرسختی/ شهوت : خواهش نفسانی

– لجاج شهوت: اضافه ی استعاری. تشخیص

– عفاف: پاک دامنی. پرهیز کاری . پارسایی

– عصمت: بی گناهی . نگاه داری نفس از گناه وخطا (هم خانواده ی “معصوم”).

– پرده ی عفاف و عصمت: اضافه ی تشبیهی (عفاف و عصمت : مشبه / پرده: مشبه به).

– پرده ی عفاف و عصمت را چاک زدن : کنایه از “گناه کاری و از دست دادن پاکدامنی “

– سجع ها: آورد . ببرد . بشکند . بخشد . سازد . زند

*معنی: خداوندا ! از صفت طمع کاری که انسان را فرو مایه و پست  سازد. و بی آبرو می کند، و از بد اخلاقی که باعث رنجش دوستان و قدرت و شادابی دشمنان می گردد، از سر سختی خواهش های نفسانی که اراده ی استوار را بی ارزش می کند و پاکدامنی و نجابت و بی گناهی را نا بود می سازد به درگاه تو پناه می آورم.

 

* پروردگارا از حمیّت های جاهلانه و عصبیت های ناهنجار که حرمت انسانیت پاس ندارد  و به حریم اجتماع پای تعدی وتجاوز بگذارد، به ذات اقدس تو پناه می برم.

حمیت : غیرت . مروت . تعصب

عصبیت: حمیت . تعصب . طرفداری.(به معنای “دشمنی”نیز میباشد)

ناهنجار: زشت . ناپسند . نامناسب

حرمت: احترام آبرو . ارجمندی

پاس ندارد:  نگاه داری نمی کند . رعایت و مواظبت نمی کند .

حریم: پیرامون وگرداگرد چیزی .آن چه حمایت و دفاع از آن واجب باشد

تعدی: تجاوز . ستم . ازحد درگذشتن

پای تعدی وتجاوز : اضافه ی استعاری است

پای بر روی چیزی گذاردن : کنایه از نابود کردن . بی ارزش نمودن

اقدس: مقدس تر . پاکتر

سجع ها : ندارد و بگذارد

معنی: خداوندا ! ازتعصب ها وجانبداری های ناآگاهانه و ناپسند که احترام و عزّت انسان را رعایت نمی کند و حقوق جامعه را به ستم از بین می برد به ذات مقدس تو پناه می برم.

*پروردگارا ! روامدار که سر به دنبال هوس بگذارم و درظلمات جهل و ضلال، از چراغ هدایت به دور افتم و بیغوله را از شاهراه باز نشناسم .

روامدار: مپسند . نخواه

سر به دنبال هوس گذاردن: کنایه از”هوس رانی کردن ”

ظلمات : جمع”ظلمت”. تاریکی ها

جهل: نادانی

ضلال: گمراهی

ظلمات جهل وضلال: اضافه ی تشبیهی (جهل وضلال: مشبه / ظلمات: مشبه به )

چراغ هدایت : اضافه ی تشبیهی (هدایت: مشبه/چراغ: مشبه به )

ازچراغ هدایت به دور افتادن :کنایه از “گمراه شدن “

بیغوله : بیراهه . ویرانه {کنج وگوشه}

شاهراه: راه اصلی

بیغوله و شاهراه: تضاد(طباق)

معنی: پروردگارا مپسند که هوس رانی کنم و درتاریکی نادانی وگمراهی از هدایت تو دور شوم و نتوانم بیراهه را از راه اصلی شناسایی کنم .

* روامدار که به خواب غفلت فروافتم  وکیفر غفلت خویش بینم .

* روامدار که به خاطر هوس خویش . پای بطلان بر عنوان حق گذارم و باطل بر حق برگزینم .

* پروردگارا ! مگذار دامان وجودم به پلیدی های گناه بیالاید و مگذار که معصیت ها را ـ هر چه هم کوچک باشد ـ کوچک بشمارم و نسبت به ملاهی و مناهی بی پروا باشم .

غفلت: فراموشی . از یاد بردن . بی خبری

خواب غفلت: اضافه ی تشبیهی(غفلت: مشبه / خواب: مشبه به)

به خواب غفلت فرو افتادن:  “فراموش کردن . ناآگاهی”

بطلان: باطل شدن . بیهودگی

پای بر چیزی گذاردن: کنایه از “خوار و بی ارزش نمودن . نابود کردن”

بطلان و باطل: اشتقاق

حق و باطل: تضاد

دامان)دامن)وجود: اضافه ی استعاری  و تشخیص

بیالاید: آلوده شود

معصیت: گناه

کوچک شمردن: کنایه از “اهمیت ندادن . بی توجهی. بی ارزش دانستن “

ملاهی: جمع “ملهی”آلات لهو  و سرگرمی

مناهی: جمع “منهی”. کارهایی که در شرع و عرف منع و نهی شده است

ملاهی  و مناهی: جناس ناقص

بی پروا: بی باک. جسور (پروا : ترس . واهمه)

معنی: خداوندا ! مپسند که فراموش کار و ناآگاه گردم و به سبب این فراموشی مجازات شوم. روا مدار که به خاطر هوس رانی، به حق بی توجه باشم و به جای آن امور باطل و بیهوده را انتخاب نمایم. پروردگارا اجازه نده که وجودم به زشتی های گناه آلوده شود وگناهان را هر چند که کوچک باشد بی ارزش بپندارم و نسبت به سرگرمی ها و زشتی ها جسور باشم.

* و هم چنان روا مدار که طاعت اندک خویش را بسیار بینم و به خویشتن ببالم و گردن استکبار وافتخار برافرازم و به کیفر این خود بینی و خود پرستی از ادراک فضایل و مکارم فرو مانم به تو پناه می برم واز تو می خواهم که مرا پناه دهی وآتش نخوت و غرور به خرمن اعمال در نیندازی .

* پروردگارا ! بر بیچارگی ما ترحم فرمای و مگذار که نسبت به زیر دستان خشم و خشونت روا داریم و بر آنان سخت و دشوار بگیریم .

طاعت: عبادت. فرمان بری

ببالم: افتخار کنم. بنازم (معنی دیگرآن- رشد و نمو کردن)

استکبار: تکبر کردن. خود را بزرگ پنداشتن. خود نمایی(هم خانواده ی “کبر و تکبر”)

گردن استکبار و افتخار برافراختن : کنایه از “غرور وتکبر. به خود نازیدن”

ادراک: دریافتن . درک نمودن . فهمیدن

فضایل : جمع” فضیلت”. برتری ها . ارزش ها . بزرگی ها

مکارم: جمع “مکرمت” جوان مردی . بزرگی

فرو ماندن: ناتوانی . درماندگی

نخوت: تکبر. غرور. خودستایی (رخوت: سستی .کاهلی)

آتش نخوت وغرور: اضافه ی تشبیهی(نخوت و غرور: مشبه / آتش: مشبه به)

خرمن اعمال: اضافه ی تشبیهی(اعمال: مشبه /خرمن: مشبه به)

درنیندازی: اهمیت املایی دارد(شکل غلط- در نیاندازی)

آتش در خرمن انداختن: کنایه از ” نابود کردن”

سجع ها:{بینم. ببالم. برفرازم. فرو مانم /  {می برم. میخواهم / {دهی. درنیندازی / {داریم. بگیریم

معنی: وهم چنین مپسند که عبادت اندک خود را بسیار بپندارم و به خود بنازم و افتخار وتکبر نمایم و به سبب این خود پرستی و غرور از درک بزرگی ها ناتوان شوم. به تو پناه برم و از تو خواهش می کنم که به من پناه دهی و (اجازه ندهی)که غرور وخودستایی مانند آتشی اعمال مرا نابود سازد. خداوندا بر نا توانی و بیچارگی ما رحم کن و اجازه نده که نسبت به زیر دستان خود با خشم  و خشونت رفتار کنیم و زندگی را بر ایشان سخت و دشوار نماییم.

*آنچنان کن که خاطر زیر دستان ما نرنجد و زیردستان ما که در حق ما محبت و مرحمت روا داشته اند از پاداش سپاس ما خشنودشوند.

آن چنان کن که قدر بدانیم وشکر آوریم.

پروردگارا ! به درگاه توپناه می برم از این که ظالمی را در مظالم کردارش بستایم یا بدو در کردار ناهنجارش پشتیبانی وکمک دهم.

به تو پناه می برم از این که مظلومی را در چنگال ستم کاران وا بگذارم و تاآن جا که قدرت و قوت دارم از حمایتش مضایقت کنم.

به تو پناه می برم که به حق خویش پای به در برم وآن چه راشایسته ی من نیست تمنا بدارم.

خاطر: اندیشه .ذهن (قلب. ضمیر. یاد)

دست(دست ما): مجاز از”کارهاواعمال”

مظالم: جمع”مظلمه”ظلم و ستم

مظالم کردار: رفتار ظالمانه

بستایم: ستایش کنم ازمصدر”ستودن”

بدو: به او

ظالم و مظالم:جناس ناقص واشتقاق

وابگذارم: رها کنم

مضایقت: دریغ.کوتاهی . خوداری. سخت گیری

اکتفا نکنم: قانع نباشم .کافی ندانم

ازحد خویش پای به دربردن: کنایه از”تجاوزکردن. قانع نبودن”

تمنا: خواستن . خواهش

معنی : خداوندا ! سببی سازکه زیردستان ما از رفتار و اعمال ما رنجیده خاطرنشوند وآنانی که در حق ما لطف و مهربانی نموده اند از پاداش و ستایش ما شادمان گردند.

چنان کن که قدرنعمت ها را بدانیم  و شکرگزار آن ها باشیم. خداوندا به درگاهت پناه می برم از این که مبادا ستمگری را در رفتارظالمانه اش (همراهی) و ستایش نمایم یا به اوکمک برسانم. به تو پناه می برم از این که مظلومی را در دست ستمگران رها کنم(دفاع نکنم) و تا جایی که توان دارم از پشتیبانی آنان کوتاهی کنم. به تو پناه می برم که (مبادا)به حق خود قانع نباشم و به حقوق دیگران تجاوزکنم  و چیزی را که سزاوار من نیست (از تو) بخواهم.

* پروردگارا ! به تو پناه می برم که از آن چه نمی دانم سخن بگویم و راه جویان را هم چون خویشتن درتیه گمراهی و ضلالت سرگردان سازم. خدایا به درگاه توپناه می آوریم که هم چون فرو مایگان ازکار و کردار خویش راضی باشیم و در برابر دیگران گردن کشانه به خودستایی بگشاییم. الهی روا مدارکه پنهان ما از پیدای ما ناستوده تر باشد ودر ورای صورت آراسته ی ما سیرتی زشت و ناهموار نهفته باشد یاارحم الراحمین

راه جویان: جویندگان راه (صفت فاعلی مرکب مرخم- راه جوینده)

تیه: بیابان

ظلالت: گمراهی= ضلال

تیه گمراهی وظلالت: اضافه ی تشبیهی(گمراهی وضلالت: مشبه/تیه: مشبه به)

درتیه گمراهی وضلالت سرگردان ساختن: کنایه از “گمراه نمودن”

گردن کشانه: کنایه از “مغرورانه. از روی تکبر و خودخواهی”(نقش قیدی دارد)

لب: مجاز از “دهان” / لب گشادن: کنایه از”سخن گفتن”

لب به خودستایی گشودن: از خود تعریف وتمجیدکردن

پنهان: باطن. درون /پیدا: ظاهر. برون

پنهان وپیدا: تضاد / ناستوده تر: زشت تر. ناپسندتر

ورا: پشت. پس. عقب

صورت: مجاز از”ظاهر”= پیدا

آراسته: زینت شده . زیبا

سیرت: سرشت. باطن=پنهان

صورت و سیرت: تضاد

ارحم الراحمین: بهترین رحم کنندگان. بخشاینده ترین بخشایندگان

مفهوم بندپایانی درس: نفی و سرزنش ریاکاری و ظاهرسازی

معنی:خداوندا به تو پناه می آورم که(مبادا)درباره ی چیزی که نمی دانم سخن بگویم و جویندگان راه را همانند خودم سرگردان وگمراه سازم. خدایا به درگاه تو پناه می برم که هم چون افراد پست از اعمال و رفتار خود راضی باشیم و در مقابل دیگران خودخواهانه از خود تعریف وتمجید نماییم. الهی مپسندکه باطن ما از ظاهر ما زشت تر باشد و در پشت ظاهر زینت شده ی ما باطنی زشت و ناپسند پنهان باشد. ای بهترین رحم کنندگان.

 

                                                             حسن و هستی

               حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد               بنمود جمال و عاشق زارم کرد

                  من خفته بدم به ناز در کتم عدم              حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

قالب شعر:رباعی

مرجع”ت” و”تو”(در این رباعی):خداوند

حسن: نیکویی. زیبایی

ازل: زمان بی آغاز.آن چه اول و ابتدا نداشته باشد

نظردرکارکسی کردن: کنایه از”توجه والتفات نمودن”

حسن: تشخیص/ بنمود: نمایان ساخت. نشان داد

جمال: زیبایی/ زار: درمانده. رنجور. شوریده / کار و زار: جناس ناقص

ضمیر”م”{مصراع اول- مضاف الیه / {مصراع دوم- مفعول

عاشق زارم کرد: جمله ی چهارجزیی گذرا به مفعول و مسند(“م”: مفعول/ عاشق: مسند)

معنی بیت اول: آن هنگام که در زمان ازل(ابتدای آفرینش)زیبایی تو (ای خداوند) مرا مورد توجه  و التفات قرارداد و جمال و زیبایی را به من نشان داد و مرا عاشق شوریده گردانید.

ارتباط معنایی داردبا:

۱- روزاول چو به استادسپردندمرا           همگان راخردآموخت و مرامجنون کرد

۲- درازل پرتوحسنت زتجلی دم زد         عشق پیداشد وآتش به همه عالم زد

خفته: خوابیده/بدم: مخفف فعل کمکی”بودم”(خفته بودم: ماضی بعید)

کتم : پنهان وپوشیده داشتن(هم خانواده ی”کتمان”

عدم :نیستی. فنا / درکتم عدم خفتن: کنایه از”نیست بودن”

حسن: تشخیص/ بیدارکردن: کنایه از “خلق کردن.آفرینش”

بیدارم کرد: جمله ی چهارجزیی گذرا به مفعول و مسند(“م”مفعول/بیدار: مسند)

خفته وبیدار: تضاد

کلا”این رباعی تلمیح داردبه”خلقت وآفرینش انسان”

معنی بیت دوم: من با ناز وکرشمه در نیستی پنهان، خوابیده بودم ( وجودنداشتم.آفریده نشده بودم) زیبایی تو مرا با دستان خویش از خواب نیستی بیدار نمود (مراخلق کرد)

فخرالدین عراقی= شاعروعارف- قرن هفتم هجری قمری