مقاله در مورد زبان فارسی (از جاودانگی تا تحول)

 چکیده

فارسی زبانی است که معرف فرهنگ و هویت ملی ما ایرانیان است. این زبان در گذر زمان، فراز و نشیب‌های زیادی را طی کرده، اما همچنان جاویدان و پا برجا مانده است. راز جاودانگی زبان فارسی را می‌توان در داشتن یک پشتوانه ی فرهنگی غنی دانست؛ فرهنگی که شاعران و نویسندگان بزرگی را پرورش داده تا زنجیره‌های استوار و ناگسستنی زبان فارسی را تشکیل دهند.

در دوره‌ی معاصر، به دلیل گسترش ارتباطات و وسایل ارتباط جمعی، زبان فارسی بیش از همه دوره‌ها در معرض خطر قرار گرفته است؛ وجود یک فرهنگستان قوی، برنامه‌ریزی مناسب برای آموزش زبان و ادبیات فارسی در مدارس و هم‌فکری دانشگاهیان و صاحب‌نظران نگارش و ویرایش و اتفاق نظر آنان در این زمینه، می‌تواند جاودانگی این زبان را استمرار بخشد.

مقدمه

فارسی زبانی است که مردم این سرزمین قرن‌ها بدان سخن گفته‌اند؛ هجوم اقوام گوناگون (مقدونی، ترک، عرب و …) در طول تاریخ هرگز نتوانسته است این زبان را از پای در آورد. از سوی دیگر، فارسی، زبانی است که در گذر زمان، دگرگونی‌های زیادی را برخود پذیرفته است اما این دگرگونی‌ها نه تنها سبب نابودی این زبان دیر پا نشده بلکه پویایی آن را بیشتر نموده است.

هنگامی که به این نکته می‌اندیشیم که چرا چیرگی اعراب و خلافت‌های اسلامی بر دستگاه اداری مردم این سرزمین هرگز موجب نشد تا زبان فارسی در ایران (مانند زبان رومی در سوریه و لبنان و قبطی در مصر) به فراموشی سپرده شود، به آینده‌ی این زبان و جاودانگی آن بیشتر امیدوار می‌شویم نگارنده‌ی این مقاله بر آن است تا در ادامه نگرانی‌های موجود نسبت به آینده‌ی این زبان را در سه مرحله‌ی جاودانگی زبان فارسی، چگونگی حمایت از آن و علل تحول در زبان و خط فارسی امروز مورد بررسی قرار دهد:

آ) جاودانگی زبان فارسی: ژیلببر لازار هنگام بررسی شکل گیری زبان فارسی می‌گوید: «شکل گیری زبان‌های ملی همواره روندی پیچیده دارد. به ویژه هنگامی که با زبان معتبر یک تمدن و فرهنگ مواجه باشیم» یکی از نقاط قوت زبان فارسی، این است که این زبان معرّف یک فرهنگ شناخته شده است. بدیهی است، زبانی که چنین پشتوانه‌ی فرهنگی استواری داشته باشد، از بین نخواهد رفت. در این نوشته، مجال آن نیست که به فرهنگ و تمدن ایران پرداخته شود، اما به این نکته باید اشاره کرد که زبان فارسی حداقل در دو آزمون دشوار، به واسطه‌ی همین پشتوانه‌ی استوار فرهنگی، جاودانگی خود را نشان داده است:

نخست اینکه یورش عرب‌های مسلمان و چیرگی آنها بر ایرانیان با اینکه موجب شد تا با گذشت یک قرن، ایرانیان به زبان عربی شعر بگویند و کتاب بنویسند و نسلی ایرانی اما ناآشنا با زبان فارسی پدید آید، هرگز نتوانست قوم ایرانی را دچار گسستگی فرهنگی کند. و با گذشت سه قرن، زبان فارسی نه تنها به عنوان ابزاری برای ارتباط‌های عادی و روزمره تبدیل شد، بلکه موجب آفرینش یکی از غنی‌ترین شکل‌های ادب جهان گردید.

آزمون دیگر، سیاست فرهنگ‌زدایی اتحاد جماهیر شوری در دوره معاصر، برای ریشه کن نمودن این زبان از سرزمین تاجیکستان است آنان برای رسیدن به هدف خود، شهرهای بزرگی چون سمرقند و بخارا را ازحوزه‌ی زبان فارسی جدا کردند، در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، ازبک‌ها را بر تاجیکستان مسلط نمودند، خط و نگارش فارسی را ابتدا به لاتین و سپس به روسی تغییر دادند، کهنه سوادانی را که به خط فارسی می‌نوشتند، تحت تعقیب قرار داده به زندان افکنده و یا کشتند و سرانجام نام زبان فارسی را زبان تاجیکی گذشتند اما هیچ یک از این اقدامات، نتوانست مانع از آن شود که زبان فارسی در این سرزمین نابود گردد و سرانجام با استقلال جمهوری تاجیکستان زبان و خط فارسی به سرعت در این کشور بالنده شد.

فارسی زبانی است که شاعران و نویسندگان بزرگ به کمک آن به آفرینش ادبی پرداخته‌اند. در حقیقت وجود شخصیت‌های بزرگ ادبی، حلقه‌هایی هستند که زنجیره‌وار، این زبان بزرگ را همواره استوار نگه داشته است. نویسندگان و شاعران بزرگ، فرهنگستان واقعی یک ملت هستند. هنگامی که یک ملت ادبیاتی غنی دارد، حداقل فایده‌ی آن برای حفظ زبان این است که سایر ملل، برای ترجمه‌ی آن آثار، آموزش آن زبان را نیاز ضروری خود می‌دانند البته ترجمه‌ی آثار ادبی فارسی به زبان‌های بیگانه، فقط به آثار کهن اختصاص ندارد در دوره ی معاصر نیز آثاری همچون اشعار سپهری، سووشون سیمین دانشور و … به زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده است.

هر زبانی با توجه به ساختار خود، ویژگی‌هایی برای واژه‌سازی دارد؛ مثلا یکی از ویژگی‌های زبان عربی، نداشتن چهار واج (پ، ژ، گ، چ) است. نبودن این واج‌ها به زبان عربی این امکان را می‌دهد که واژه‌های دخیل را (که معمولا یکی از این واج‌ها را در خود دارند) با تغییری اندک، به مجموع واژگان خود بیفزاید (مثلا: شات = چَت. غزنطش=گرینویچ) از آن جا که زبان عربی از گروه زبان‌های سامی است، یک راه دیگر ساخت واژه در این زبان، اشتقاق واژه‌ها بر اساس تغییر شکلی است که به ریشه‌های سه حرفی یا چهار حرفی داده می‌شود بنابراین واژه‌های موجود در این زبان، نسبت مستقیم با شمار ریشه‌های ثلاثی و رباعی دارد اما زبان فارسی که از شاخه‌ی زبان‌های هند و اروپایی است، این توان را دارد که با استفاده از روش اشتقاق و ترکیب و تعدد وندها چندین برابر بیش از زبان عربی به واژه‌سازی بپردازد. با نگاهی به دو واژه‌نامه یکی انگلیسی به عربی و دیگری انگلیسی به فارسی به خوبی می‌توان به این موضوع پی برد: واژه‌نامه‌های انگلیسی به عربی، در برابر تعدادی از واژه‌ها مجبور به توضیح می‌شوند اما واژه‌نامه‌های انگلیسی به فارسی در برابر همان واژه‌ها یک معادل فارسی دارند مثلا واژه Mollusque در واژه‌نامه‌ی عربی، «حیوان عادم الفقار» و در فارسی «نرمتنان» معنی شده است یا واژه‌ی Confrontation در واژه‌نامه‌ی عربی «جعل الشهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم » معنی شده و در فارسی، معادل «روبه‌رویی» است. «آکادمی مصر که در تنگنای موانع [واژه سازی] واقع شده است، چنین نظر داده که باید از بکاربردن قواعد زبان عربی در مورد کلمات علمی صرف نظر کرد و از قواعد زبان‌های هند و اروپایی استفاده نمود».

ب) علل تحول در زبان و خط فارسی: از آنجا که زبان حالتی پویا دارد نه ایستا، ناگزیر تحول‌پذیر است. تنها زبان و خط فارسی نیست که با گذشت زمان دگرگون می‌شود. همه‌ی زبان‌ها و خطوط دنیا ویژگی تحویل‌پذیری دارند. عوامل زیر را می‌توان از جمله علل تحول در زبان و خط فارسی امروز برشمرد:

۱- گسترش وسایل ارتباط جمعی به ویژه شبکه‌ی جهانی اینترنت، موجب شده است ایرانیان به ویژه تحصیل کردگان و جوانان، با انجمن‌های علمی و دانشمندان و دانشجویان خارجی ارتباط برقرار نمایند. این ارتباط که به زبان و خط انگلیسی برقرار می‌شود، خود به خود تسلط فارسی‌زبانان جوان را بر حروف‌چینی انگلیسی افزایش می‌دهد و موجب می‌گردد که آنان، هنگام ارتباط با فارسی‌زبانان نیز، فارسی را با الفبای انگلیسی بنویسند.

۲- بنا به دلایل سیاسی و اجتماعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی که این مقاله جای بحث درباره آنها نیست، ایرانیان بیش از ملت‌های صاحب فرهنگ کهن دیگر (چین، ژاپن، یونان، مصر و …) در نقاط مختلف جهان پراکنده شده‌اند . این پراکندگی و دور بودن از حوزه‌ی زبان فارسی، پیامدهایی را برای این زبان به همراه داشته است. بسیاری از کودکان این ایرانیان در آمریکا، اروپا و… در مدارس غیر ایرانی درس می‌خوانند و پفرورش می‌یابند بنابراین، فرصتی برای آشنایی با خط فارسی پیدا نمی‌کنند و تنها، زبان فارسی را به واسطه‌ی استعمال در جمع خانواده فرا می‌گیرند. این گروه از ایرانیان نیز به دلیل نا آشنایی با خط فارسی، مطالب فارسی خود را به خط انگلیسی در پایگاه‌های اینترنتی، نشریات و کتاب‌ها به ظهور می‌رسانند. از طرف دیگر؛ زبان آنها به دلیل مجاورت با غیر فارسی‌زبان به صورتی طبیعی و غیر محسوس برای خودشان و بسیار محسوس برای ما تحول می‌یابد.

۳- ترجمه‌ها یکی دیگر از عوامل تحول‌پذیری زبان فارسی است بسیاری از اصطلاحات انگلیسی و فرانسوی (در جریان قرار دادن، روی کسی حساب کردن، بی‌تفاوت بودن و …) از طریق ترجمه به زبان فارسی وارد شده‌اند و امروزه جزیی از زبان فارسی شده‌اند (گرته برداری معنایی) متاسفانه در بسیاری موارد، ترجمه‌ها بر نحو زبان فارسی نیز تاثیر گذاشته‌اند که از آن جمله می‌توان به ذکر فاعل همراه با اصطلاح به وسیله در جمله‌های مجهول اشاره کرد: موش به وسیله‌ی گربه خورده شد. البته تاثیر ترجمه‌ها فقط بر زبان فارسی است و در خط تحول ایجاد نمی‌کند.

۴- متاسفانه در کشور ما جای یک نهاد نظارتی که همه‌ی نشریات و انتشارات را به استفاده از یک شیوه‌ی مشخص خط فارسی ملزم کند، خالی است. هر نشریه‌ای برای خود یک شیوه‌ی رسم‌الخطی خاص پیشه می‌کند. فرهنگستان ادب فارسی، علی رغم سابقه‌ی هفتاد و چند ساله خود هرگز این وظیفه‌ی نظارتی را عهده‌دار نشده است. نگارنده بر این گمان است که اگر فرهنگستان به همان اندازه که به واژه‌سازی می‌پردازد بر شیوه‌ی خط فارسی نظارت می‌نمود، دستاوردهای بهتری برای زبان فارسی به ارمغان می‌آورد. البته نباید این نکته را فراموش کرد که یکی از دلایل ضعف فرهنگستان، اختلاف نظر بین علمای زبان و نگارش فارسی است نگاه هر چند سطحی به انواع کتاب‌های نگارش و ویرایش و املا و دستور زبان، این اختلاف نظرها را به خوبی نشان می‌دهد.

۵- گسستگی ایرانیان از تمدن و پیشینه‌ی فرهنگی خود، بنا به هر دلیلی که باشد زبان و خط فارسی را به ضعف و انحطاط می‌کشاند . زبان فارسی، بیانگر یک فرهنگ است علت جاودانگی این زبان نیز به همان پشتوانه‌ی غنی فرهنگی و باستانی بر می‌گردد این زبان به خیمه‌ای می‌ماند که فرهنگ و هویت ایرانی، ستون‌های آن هستند این خیمه زمانی فرو می‌ریزد که ستون‌هایش را از دست بدهد.

متاسفانه در سال‌های اخیر، بیگانگان تلاش فراوان نموده‌اند تا فرهنگ ایرانی را که به دلیل آمیختگی دین و ملیت یکی از غنی‌ترین فرهنگ‌های جهان است، وارونه جلوه دهند و ما را قومی بدوی معرفی نمایند اما آنچه بیشتر جای تاسف دارد، بی‌توجهی خود ایرانیان به فرهنگ و تمدن باستانی و هویت ملی است بر ذهن کودکانه‌ی دانش آموزان ما در دوره‌ی دبستان چند داستان ملی نقش می‌بندد؟ (جز داستان تولد زال داستان دیگری دیده نمی‌شود). در برنامه‌های تلویزیونی چقدر به فرهنگ باستانی خود پرداخته‌ایم؟ آیا ملتی که گذشته باستان خود را به فراموش بسپارد، می‌تواند حامی زبانی باشد که جزئی جدانشدنی از آن فرهنگ است؟ کدام فرهنگستان در قرن‌های گذشته زبان ما را از نابودی نجات داده است؟ مسلما آنچه این زبان را محفوظ نگه داشته، دلبستگی ایرانیان به فرهنگ باستان و ملی در کنار فرهنگ دینی بوده است.

پ) چگونه فارسی را پاس بداریم؟ هر چند که پاسداری از زبان و ادب فارسی وظیفه‌ی همه‌ی فارسی‌زبان است اما بعضی نهادها در این پاس داشت وظیفه‌ی مستقیم دارند.

در اساسنامه‌ی فرهنگستان زبان و ادب فارسی یکی از وظایف این نهاد چنین برشمرده شده است: «حفظ قوت و اصالت زبان فارسی به عنوان یکی از ارکان هویت ملی ایرانیان و زبان دوم عالم اسلام» اگر این نهاد بتواند در کنار گسترش دامنه‌ی واژگان، به این شعار خود جامه‌ی عمل بپوشد و به اصالت زبان فارسی به عنوان یکی از ارکان هویت ملی بپردازد، بسیاری از نگرانی‌ها برطرف خواهد شد.

یکی دیگر از نهادهایی که می‌تواند بیش از فرهنگستان در پاس داشت زبان و خط فارسی تاثیرگذار باشد آموزش و پرورش است. برنامه‌ریزی مناسب آموزشی در جهت شناساندن هویت ملی و آموزش‌های یکنواخت و منطقی زبان خط فارسی از وظایف آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش ما باید در برنامه‌ریزی درس خود به این نکته توجه کند که دانش آموزان این سرزمین، دانش را از طریق زبان خط فارسی فرا می‌گیرند بنابراین آموزش هر چه دقیق‌تر زبان و خط، زیربنای فراگیری دانش و مهارت است. در این زمینه باید روخوانی درست متن (روانخوانی) و املا (درستنویسی) به عنوان درس‌های مستقل و اجباری شمرده شده و برای آنها مثلا نمره حداقل ۱۴ در نظر گرفته شود.

سومین نهاد موثر در پاس داشت زبان و ادب فارسی دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی هستند؛ متاسفانه صاحب‌نظران زبان و نگارش فارسی که می‌توانند بر همسان‌سازی خط تاثیر بسیاری داشته باشند، اتفاق نظر ندارند و هرکدام بر شیوه‌ی خاص خود پای می‌افشرند.

صدا و سیما نهاد موثر دیگر در اشاعه‌ی زبان فارسی و حمایت از آن است. این نهاد علاوه بر آن که می‌تواند در گسترش و یکسان‌سازی زبان و خط فارسی ایفای نقش کند، می‌تواند در شناساندن هویت ملی که همانا پشتوانه‌ی زبان فارسی است نیز موثر واقع شود.

به هر حال هماهنگی بین چهار نهاد یاد شده به صاحبان زبان یک شیوه مشخص در خط و عشق به زبان فارسی به عنوان یک عامل وحدت ملی را القا می‌کند.

آموزش زبان فارسی اکنون با اهداف متفاوتی در سراسر دنیا جریان دارد. عده‌ای برای آشنایی با فرهنگ ایران به یادگیری زبان فارسی می‌پردازند و زبان برای آنها به عنوان بخش مهمی از فرهنگ اهمیت دارد. عده‌ای نیز با رویکردهای زبان‌شناسانه به بررسی فارسی می‌پردازند و عدۀ دیگری هم به دلیل علاقه به ادبیات فارسی مشغول یادگیری این زبان هستند. در این میان عده‌ای فارسی‌‌آموز نیز غیرایرانیانی هستند که بنا به مقتضیات زندگی خود، مثلاً کار کردن در یک شرکت تجاری یا ازدواج با فردی ایرانی در ایران زندگی می‌کنند. بسیاری از کسانی که در دوره‌های «مرکز بین‌المللی زبان فارسی» ثبت نام می‌کنند، از این گروه هستند. برای این افراد به خصوص در ماه‌های آغازین ورود به ایران بسیار ضروری است که هرچه سریعتر با ایرانیان وارد ارتباطات اجتماعی شوند. در این میان نقش کلاس‌های زبان فارسی و نقش معلمان فارسی نقشی فراتر از ارائۀ آموزش صرف زبان است.

معلم زبان فارسی و تدوینگران مواد درسی برای اینگونه کلاس‌های فارسی باید به این نکته بیندیشند که زبان‌آموزانی با فرهنگ‌های متفاوت وارد ایران شده‌اند و برای کوچکترین نیازهای ارتباطی خود به کمک احتیاج دارند. بسیاری از آنان درگیر سوء تفاهم‌های زبانی و فرهنگی می‌شوند و معلم زبان با آموزش صحیح نکات فرهنگی در کلاس زبان می‌تواند نقش مهمی در کم کردن بار اضطراب روحی ناشی از وارد شدن به یک فرهنگ بیگانه برای آنان داشته باشد. هدف نخست این مقاله بیان اهمیت آموزش نکات فرهنگی در کلاس است و هدف دوم آن ارائۀ چند پیشنهاد به معلمان و مؤلفان در این راستاست.

گرچه زبان تا حد زیادی به خودی خود بازگوکنندۀ فرهنگ گویشوران است، اما این امر برای بعضی از اهداف آموزشی کافی نیست. در واقع در آموزش زبان فارسی نیز همچون آموزش دیگر زبان‌ها باید به هدف زبان‌آموزان توجه شود. معلم باید اهداف زبان‌آموزان را بداند. این مقاله بیشتر به ضرورت آموزش فرهنگ در کنار آموزش زبان فارسی برای زبان‌آموزانی که در جامعۀ ایران به یادگیری می‌پردازند، نوشته شده است؛ گرچه پیشنهادهای ارائه شده در اینجا می‎تواند برای معلمان فارسی در دیگر نقاط جهان هم مفید باشد. باید توجه داشته باشیم که ممکن است زبان فارسی افغانستان و تاجیکستان هم مورد توجه زبان‌آموز باشد که در این صورت دانستن و آموزش فرهنگ فارسی‌زبانان این دو جامعه برای معلم فارسی اهمیت پیدا می‌کند.

دفاع از زبان فارسی

عباس اقبال آشتیانی (۱۲۷۵ – ۱۳۳۴) پس از آموختن دروس ابتدایی به تهران آمد و ابتدا به مدرسه شرکت گلستان و سپس به مدرسه دارالفنون وارد شد. پس از فراغت از تحصیل در کتابخانه عمومی معارف مشغول کار شد و در همان اوقات در مدرسه دارالفنون زبان فارسی تدریس می‌کرد. تدریس ادبیات و جغرافیا در مدارس نظام و علوم سیاسی در دارالمعلمین عالی نیز سال‌ها با او بود. وی در سال ۱۳۰۴ خورشیدی از طرف وزارت جنگ با سمت منشی به همراه هیات نظامی ایران به پاریس رفت و توفیق یافت که از دانشگاه سوربن درجه لیسانس در ادبیات را اخذ کند. شهرت نویسندگی اقبال با نشر مقالات تاریخی و ادبی در مجله‌های دانشکده، فروغ و تربیت شروع شد. پس از بازگشت از اروپا به استادی دانشگاه برگزیده شد و در فرهنگستان ایران از اعضاء دائمی بود. از سال ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۸ خورشیدی مجله یادگار را در تهران منتشر کرد و نیز به تأسیس انجمن نثر آثار ایران مبادرت ورزید که نثر کتب مفقود فارسی را منظور داشت.

مدتی است که تحت عنوان «احیای زبان فارسی» در ممالک همسایه این موضوع از طرف جمعی مصلحت‌شناس مورد توجه و بحث قرار گرفته و دولت نیز درصدد تشویق و تقویت آن برآمده است.

به نظر نگارنده اختیار این عنوان، هم خلاف مصلحت روز است، هم اگر واقعاً منظور از آن توسعه حوزه انتشار زبان فارسی است در خارج از حدود ایران کنونی، با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی امروز وصول به آن اگر محال نباشد چندان آسان هم نیست، چه عنوان مزبور ممکن است در نظر اول در ممالک همسایه این توهم را ایجاد کند که ما خیال داریم فارسی را به جای زبان‌های رسمی و محلی ممالکی که امروز استقلال سیاسی دارند و هر یک طبعاً به جهد تمام در حفظ زبان و ادبیات خود می‌کوشند بگذاریم و به این شکل در امور داخلی ایشان مداخله کنیم.

این توهم علاوه بر اینکه از قدم اول بین ما و همسایگان تولید سوءتفاهم می‌کند به اساس همکاری فرهنگی لطمه‌ای شدید می‌زند، حتی ممکن‌ست وصول به منظور اصلی را که هم به نفع ما و ایشان است و هم بدون تعاون و حسن تفاهم میسر نخواهد بود، دشوار و یا محال سازد.

از طرفی دیگر احیای فارسی در نقاطی که سابقاً رایج و زبان تکلم اکثر سکنه بوده، امروز دیگر غیر مقدور است، چه علاوه بر معدود شدن یا از میان رفتن متکلمین به زبان فارسی و قطع ارتباط ایشان با مراکز مهم زبان و ادبیات فارسی، سیاست‌های زبان دولت‌های غالب بر آن نواحی بتدریج چنان تیشه به ریشه این زبان زده که دیگر غیر از عده معدود مسلمان علاقمند به زبان و ادبیات عربی و فارسی، یعنی جمع قلیلی از اهل فضل، کسی به تعلیم و تعلم آن اشتغال ندارد و موجباتی هم فراهم نیست که عامه از راه احتیاج به ورزیدن آن اقبال نمایند.

چون من یقین دارم که جمعیت «احیای زبان فارسی» هیچوقت چنین مرام دور و درازی را که علی‌العجاله قابل وصول نیست ندارند، تصور می‌کنم بهتر آن است که برای احتراز از توهمات و سوءتفاهمات مذکور عنوان منظور خود را در این راه «حمایت زبان فارسی و دفاع از آن» بگذاریم، تا بنا به مقتضیات زمان و مکان و به طرقی که معقول و مقدور است بکوشیم در هر جا زبان فارسی رایج است و عاشق و طرفدار دارد از آن حمایت کنیم و با تقویت وسایل دفاع از آن، موجبات ثبات و بقای آن را به وجهی مؤثر فراهم سازیم و این کار البته مقدمات و اسبابی می‌خواهد که بدون تمهید و تهیه آنها حصول مقصود میسر نخواهد بود.

هیچ زبانی بدون آنکه قدرتی سیاسی یا نظامی یا اقتصادی یا معنوی پشت سر آن باشد در خارج از وطن اصلی خود انتشار نمی‌یابد و نفوذ نمی‌کند و اگر انتشار یافت و نافذ شد مادام که تمام یا قسمتی از این قدرت‌ها باقی و پابرجاست استوار و برقرار می‌ماند و همینکه از حمایت و دفاع اینگونه قدرت‌ها محروم و بی‌نصیب ماند، رو به عقب‌نشینی و زوال می‌رود و کمکم زبان‌های دیگری که از این قبیل قدرت‌ها بهره‌مندند جای آن را می‌گیرند. زبان فارسی اگر از قرن پنجم هجری به بعد در سراسر آسیای مرکزی انتشار یافت و زبان دربار و شعر و ادب شد برای آن بود که ابتدا امرای چغانیان و سامانیان در آن حدود قدرت سلطنتی و سیاسی داشتند، شعرا و نویسندگان بزرگ فارسی زبان در گرد ایشان و در حوزه حکومتشان جمع بودند و بعد از ایشان عموم امرا و سلاطینی که در آن نواحی بر روی کار آمدند و غلامان یا غلامانِ آنان یا خراجگزاران یا مقلدین آن امرا بودند، همه شعر و ادبیات زبان فارسی را به قسمت مهمی از هندوستان و سلاجقه و خوارزمشاهیان و بعد با سلاجقه روم محشور بودند و رؤسا و امرای آنان زیر دست سلاطین این دو سلسله بار آمده و بیشتر منشیان و اهل دیوان ایشان ایرانی بودند، قلمرو زبان و ادبیات فارسی را از آناتولی به بالکان و مصر نیز توسعه بخشیدند.

بعد از آنکه مغولان استیلا یافتند چون از خود تمدنی نداشتند و برای اداره امور ممالک تسخیر شده به منشیان و کارکنان اهل دیوان و دفتر و حساب محتاج بودند از همان عمال کشوری و دیوانیان ممالک مغلوبه استفاده کردند، و با روی کار آمدن حکام و وزرایی مثل حبش عمید و محمود یلواج و پسرش مسعود بیک و سید اجل بخارایی و امیر محمد بناکتی حوزه انتشار زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی از خانبالیغ یعنی پکن، تا داخل روسیه بسط یافت و با عادتی که مغول در کوچاندن اهل پیشه و هنر از ممالک مغلوبه به داخله مغولستان و چین داشتند، جمع کثیری از ایرانیان فارسی زبان به اجبار در این دو مملکت مقیم شدند.

مسلمین امروزی چین و مغولستان قسمت عمده از فرزندان این ایرانیان‌اند و تا بعد از جنگ بین‌المللی اول در پکن روزنامه‌ای به زبان فارسی منتشر می‌شد. امروز هنوز در پکن(۱) مساجدی هست که کتیبه‌های آنها به فارسی است و از این مساجد در کِرِت از جزایر یونان دیده می‌شود.

استیلای بابر و اولاد او، یعنی گورکانیان بر هند و جهدی که این سلاطین در جلب اهل هنر و ادب ایران به هندوستان داشتند میدان جدیدی را برای بسط زبان و شعر فارسی و تمدن ایرانی باز نمود، چنانکه زبان فارسی در دربار این سلاطین زبان رسمی شد و نظم و نثر این زبان در هندوستان مراکز مهم دیگری پیدا کرد.

تجارت با رونقی که بین بنادر و جزایر خلیج فارس از یک طرف با هند و جزایر مالزی و چین و از طرفی دیگر با سواحل شرقی آفریقا تا اوایل قرون جدیده برقرار بود و رفت و آمد بازرگانان و ناخدایان ایرانی به این ممالک، نیز وسیله دیگری شد برای انتشار زبان فارسی و تمدن ایرانی در جزایر اندونزی و سواحل شرقی آفریقا، کلمه زنگبار که هنوز اسم رسمی قسمتی از ساحل شرقی آفریقاست فارسی فصیح و یادگار همان دوره بسط حوزه انتشار زبان فارسی و نفوذ آنست.

کسی که سفرنامه ابن بطوطه را به دقت مطالعه کرده باشد می‌داند که از مغرب‌اقصی یعنی مراکش تا سواحل دریای چین زبان فارسی تا چه پایه نفوذ و میدان انتشار داشته و چگونه وزرا و امرا و بازرگانان ایرانی در این ممالک منتشر و به کار و اداره امور مشغول بوده‌اند که آنجا بعضی از ایشان در پاره‌ای از نواحی و جزایر به تشکیل سلسله‌های سلطنتی نیز توفیق یافته و سال‌ها در آن نقاط امارت و سلطنت کرده‌اند.

اوضاعی که خلاصه آن به اطلاع خوانندگان محترم رسید بر اثر ضعف قدرت دولت در ایران و از دست رفتن قسمت‌های بزرگی از خاک اصلی آن و قطع شدن ارتباطات تجارتی و فرهنگی قسمت باقیمانده با خارج در نتیجه استیلای اقوام و ملل غیرایرانی بر نواحی مجاور به تدریج نفوذ سیاسی و اقتصادی ایران را در غیر از قلمرو داخلی ضعیف کرد و زبان و ادبیات فارسی علاوه بر اینکه در خود ایران زبان و ادبیات مملکت ناتوان عقب مانده‌ای شد، در خارج نیز از حمایت دولت مقتدر متمدنی محروم گردید و به همین علت تدریجاً جای خود را به زبان‌ها و ادبیاتی داد که اقوام و دول توانایی از آنها پشتیبانی می‌کردند.

امروز که دولت ایران از قدرت سیاسی و اقتصادی سابق محروم شده و دیگر به این وسایل نمی‌تواند در خارج از حدود کشور حامی و مدافع زبان و ادبیات فارسی باشد و در این میدان با دیگران مبارزه کند و غالب باشد، تنها پشتیبانی که برای زبان و ادبیات ما به جا مانده همان سابقه درخشان و قدرت معنوی آن است و اگر چه این سابقه و قدرت هم با وجود سیاست‌های زبانی ممالک مجاور و کوششی که در احیای زبان‌های محلی از طرف ایشان می‌شود نمی‌تواند عامه را تحت تأثیر قرار دهد، باز در میان خواص اهل فضل و ذوق و برگزیدگان قوم که با لطایف افکار و حقایق عرفانی سر و کار دارند و بنای شعر و ادب و تمدنشان مبتنی بر شعر و ادب فارسی و تمدن ایرانی است، به شدت موثر است تا آنجا که در این قبیل ممالک هیچ اهل دلی یا دانشمند و محققی نیست که به معارف قدیمه و سوابق تاریخی و ادبی قوم خود علاقه و توجه داشته باشد و از مطالعه کتب شعرا و مورخین و نویسندگان فارسی زبان و استناد و مراجعه به آنها خود را بی‌نیاز بشمارد.

قوت حیات و موجبات بقاء و ثبات یک زبان در قوت افکار و لطف کلام و تأثیر بیان شعرا و نویسندگانی است که آثار خود را به آن زبان نوشته و با دمیدن روحی از معانی پرمغز و لطایف و ذوقیات در کالبد لغات و جملات، به آن زندگی جاوید بخشیدند.

کلامی که فصیح، یعنی درست و لطیف و خالی از عیوب صرف و نحوی و رکاکت و بلیغ، یعنی دلپسند و وافی به ادای مقصود و معنی و در ایجاز در مقام اعجاز باشد همه وقت جاوید است و هر ملتی که به این قسم کلام تکلم می‌کند و در حفظ و حمایت آثار زیبا و مطبوع آن می‌کوشد، هرگز فانی و در ملل دیگر مستحیل نمی‌شود، ولو اینکه موقتاً استقلال سیاسی و اقتصادی خود را از دست داده باشد.

بسیاری از ملل مقتدر قدیم مانند کلدانیان و آشوریان و عیلامیان و مصریان مدت‌های مدید است که از میان رفته‌اند، ولی قوم کوچک یهود از برکت کتاب تورات و تعلقی که جمیع افراد بنی‌اسرائیل به حفظ احکام و آموختن زبان آن داشته و نفوذ عجیبی که این کتاب در میان ملل دیگر مخصوصاً عیسویان و مسلمین کرده با وجود پراکندگی در عالم همچنان به صورت امت واحده مانده و در عین آنکه قرن‌ها از استقلال سیاسی و اقتصادی محروم مانده بودند، باز همیشه در حکم افراد یک خاندان محسوب می‌شده و به یک تیره و قبیله انتساب داشته‌اند.

عراقی و سوری و لبنانی و مصری و حجازی و الجزایری و مراکشی و سودانی با اینکه هر یک به نژادی خاص تعلق دارند و غالباً سوابق تاریخی و منافع آجل و عاجل ملی ایشان با یکدیگر متفاوت بلکه مغایر است، باز از برکت قرآن مجید و زبان آن که در عربی نمونه کامل فصاحت و بلاغت به شمار می‌رود همه خود را اعضای یک پیکر یعنی جامعه عرب می‌دانند و اگر هم در باطن با یکدیگر اختلافاتی دارند، در ظاهر همه به لغت قرآن می‌گویند و می‌نویسند و در غالب موارد همین جهت جامعه یعنی قرآن و لغت آن بر آن باعث می‌آید که قسمتی از اختلافات خود را با حسن تفاهم برطرف سازند.

با وجود قتل‌عام سلطان سلیم خان اول از دراویش مولویه در آناتولی و شدت سیاست آتاتورک نسبت به این جماعت باز هنوز از دولت کتاب مثنوی مولوی عده کثیری از مردم ترکیه حتی مسلمین حجاز و یمن اشعار آبدار این گوینده بزرگوار را به الحان خاص و به زبان شیرین فارسی می‌خوانند و با تکرار ادبیات شورانگیز آن به وجد و حالت درمی‌آیند، یعنی زبان و شعر فارسی را در نقاطی که امروز دیگر دولت ایران در آنجا به‌هیچ‌وجه نفوذ سیاسی و اقتصادی ندارد لااقل در میان یک طبقه از مردم زنده و رایج نگاه می‌دارند و در انتشار و حمایت آن می‌کوشند.

این سه کتاب بی‌مانند که به عنوان مثال از آنها یاد کردیم شاید کافی باشد برای آنکه بفهماند چگونه قدرت معنوی یک زبان یعنی آثار پرمغز و لطیف آن می‌تواند حافظ و حامی آن زبان باشد و تا چه اندازه ممکن است حتی در صورت عدم قدرت سیاسی و اقتصادی در بسط حوزه انتشار آن و جلب بیگانگان مفید و مؤثر واقع شود.

غرض ما از تمام این مقدمات آن است که در راه حمایت زبان فارسی و دفاع از آن در داخل و خارج کشور امروز ما هیچ وسیله‌ای جز تقویت قدرت معنوی آن نداریم و اگر بتوانیم از این قدرت که مسبوق به سوابقی متین و حقیقی است به شکلی عاقلانه با صفا و ایمانی که لازمه هر کار خیر عام‌المنفعه است پشتیبانی نماییم و به نام «اصلاحات لازمه» یا «تجدید حیات زبان» بیخردانه تیشه به ریشه این درخت تنومند کهنسال نزنیم به خوبی به مقصودی که پیشنهاد همت جمعیت زبان فارسی قرار گرفته است خواهیم رسید. به عقیده این نگارنده این امر یعنی تقویت قدرت معنوی زبان فارسی باید تحت اصول صحیح و منظم و با پروگرامی اساسی شبیه به آنچه در مصر و سوریه برای زبان عربی می‌شود مورد توجه و اجرا قرار گیرد و چون در اینجا مجال تفصیل نیست اجمالاً به رئوس نکاتی که در این مرحله باید رعایت شود اشاره می‌کنم:

۱- حفظ زبان شیوای شیرین فارسی از تعرض بی‌سوادان و لغت‌سازان، مخصوصاً ابجدخوانان روزنامه‌نگار و داستان‌نویس که به علت بی‌مایگی و تهی‌دستی به هیچ دستور و قاعده‌ای پایبند نیستند و با قیاسات غلط و تفنن‌های بچه‌گانه هر روز صدها لغت و تعبیر و جمله نادرست می‌سازند و به وسیله چاپخانه که در این راه در مملکت ما گناه عظیمی به گردن دارد، به خورد عوام‌الناس می‌دهند و کم کم زبان فارسی را از جاده فصاحت و بلاغت قدما که بانیان کاخ قدرت و زیبایی این زبانند منحرف می‌کنند و وسیله‌ای می‌شوند که خارجیانی که زبان فردوسی و سعدی و مولوی را به خوبی می‌فهمند، در فهم زبان ساختگی و تعبیرات ناهنجار روزنامه‌های طهران عاجز بمانند و به تدریج بین ایشان و ما در این مرحله جدایی قطعی بیفتد.

۲- اصلاح دستگاه خبرگزاری و سخنرانی و تبلیغات و آوازهای ایرانی رادیو، در اروپا و آمریکا ممکن نیست که یک روزنامه (غیر از بعضی روزنامه‌های احزاب افراطی که حتی به رعایت صحت املاء و انشاء نیز مقید نیستند) حاوی اغلاط املایی و انشایی باشد، یا یک سخنگوی رادیو به غلط ادای کلام کند، بلکه غالباً مردمان فصیح و خطیب را به این شغل می‌گمارند تا شنوندگان از بیانات ایشان مسرور و محظوظ شوند و تلفظ و بیان درست و شیرین زبان خارجی را از گوش دادن به قول فصیح آنان فرا بگیرند.

اما در رادیوی ما غالب کسانی که نوشته‌ها را می‌خوانند سواد ندارند و کلمات را به وضعی مضحک و تلفظی نادرست ادا می‌نمایند و من صدها مثال از این نوع جمع کرده‌ام که اگرچه نقل آنها فرح‌آور است لیکن به علت ضیق مجال از آن صرف‌نظر می‌کنم.

غالب آهنگ‌های جدید مهوع و ناساز و گوش‌خراش است و شعرهایی که خوانده می‌شود بیشتر به خواهش و اصرار این و آن از نمونه‌های بسیار پست و غلط و متضمن مضامین مکرر و مبتذل است، حتی مواقعی هم که از شعرای بزرگ اشعاری خوانده می‌شود به علت بیسوادی غالباً آنها را به غلط و دست و پا شکسته ادا می‌کنند.

جای شبهه نیست که رادیو امروز یکی از بهترین وسایل برای حمایت زبان فارسی در خارج و تقویت قدرت معنوی آن است، اما اگر آن چیزی که به وسیله رادیو پراکنده می‌گردد غلط و خالی از لطف و دل بر هم زدن باشد، درست نقض غرض حاصل می‌شود، یعنی پولی گزاف خرج کرده‌ایم تا در دنیا آوازه بی‌مایگی و بی‌سوادی و بی‌ذوقی خود را به گوش عالمیان برسانیم و مقداری آهنگ‌های ناموزون و شعرهای سست بی‌مزه و بیاناتی بی‌پایه و مغلوط در میان مردم منتشر سازیم.

۳- طبع و نشر کتب فصیح و بلیغ قدیمی و آثار مفید و جانبخش گذشتگان به وسیله اشخاص خبیر و متبحر با چاپ و کاغذ جالب و توزیع آنها در میان عشاق زبان و ادبیات فارسی در خارج از ایران به رایگان.

۴- کمک مادی و معنوی به مستشرقین و فضلای خارجی که به شوق شخصی در احیای زبان و ادبیات ما می‌کوشند، ولی بدبختانه غالباً قدرت مالی برای طبع و نشر نتیجه تحقیقات و زحمات خود ندارند، به همین علت بیم آن می‌رود که در کار ایشان که خدمت بزرگی به احیای زبان فارسی و آثار نفیسه آن است وقف‌های حاصل شود یا بر اثر یأس از تعقیب این سیره پسندیده دست بکشند.

۵- تبلیغ عاقلانه و دور از تعصب یعنی عاری از دروغ‌پردازی و ملیت‌پرستی مفرط در خارج از ایران به وسیله سفرا و نمایندگان فرهنگی مطلع و عارف به وظایف خود از نوع دادن کنفرانس و نوشتن مقالات و رسایل و ترجمه و نشر آثار ادبی بزرگان کشور.

از بعد از تشکیل دولت پاکستان همواره موضوع اختیار یک زبان ادبی برای آن مملکت در میان بوده و نظر به سوابق و علایق تاریخی و ادبی بین ایران و این قسمت از هندوستان قدیم عده‌ای در نظر داشتند که زبان فارسی یعنی زبان دو شاعر بزرگ مسعود سعد سلمان و محمد اقبال را که هر دو از متولدین شهر لاهورند به این عنوان اختیار کنند.

بدبختانه در این موقع ما در پاکستان کسی را نداشتیم که با علاقه و حمیّت از فارسی دفاع کند، برخلاف مصری‌ها که کاملاً مراقب و بیدار بودند و یکی از فضلای محترم خود آقای دکتر عبدالوهاب عزام استاد دانشگاه قاهره را که به شعر و ادب فارسی نیز کاملاً آشناست و در شعر و ادب عربی مقامی بلند دارد، به عنوان سفیر کبیر به پاکستان فرستادند و او توانست به مهارت تمام کفه زبان عربی را موقتاً بچرباند و فضلای سنی مذهب و متعصب این مملکت را بیش از پیش متوجه ممالک عربی کند.

اما برای ما ایرانیان فارسی زبان جای این شکر باقی است که علاوه بر مبتنی بودن زبان اردو بر فارسی عظیم‌ترین و لطیف‌ترین گفته‌های پدر استقلال و شعر پاکستان یعنی مرحوم دکتر محمد اقبال به زبان فارسی است و پاکستانی به هر مسلک و مذهب باشد ناگزیر قبله دلش مجموعه گفتار آبدار محمد اقبال به فارسی خواهد بود و این از نظر ما ایرانیان یکی از بزرگترین خدمات آن مرد بزرگ است.

بدبختانه اکثر نمایندگان ما در خارج از توجه به این قبیل وسایل غافل و یا اینکه به تمام معنی از علم و اطلاع به موضوع تهی‌دستند.

امیدوارم این جمله مورد التفات و توجه جماعتی که به نیت احیای زبان فارسی قیام کرده‌اند قرار گیرد و در این مرحله عملی انجام شود که واقعاً مبتنی بر اساس استوار باشد تا اگر هم به زودی مثمر ثمری نمی‌شود لااقل در آینده به حصول ثمری در آن بتوان امیدوار شد، مخصوصاً در این مرحله باید از ریا و تظاهر و تبلیغات بابِ روز که اکثر اوقات برای وصول به مقاصد دیگری است جداً احتراز به عمل آید تا در اجرای سنتی که مقدس و مقرون به صلاح عمومی است سرشکستگی و بدنامی بروز ننماید، یعنی خدای نخواسته طوری نشود که دیگر کسی به این موضوع رغبت نکند و فرصت مغتنمی که علی‌العجاله در دست است ضایع بماند.

فارسی گفتاری، زبان تحصیل کردگان ایران

 فارسی گفتاری، زبان گفتاری تحصیل کردگان ایران است؛ به عبارت دیگر دو فارسی معیار یا رسمی وجود دارد: یکی فارسی نوشتاری رسمی که مکتوبات به آن فارسی است؛ دیگر فارسی گفتاری رسمی که تحصیل کردگان در گفتار به ویژه هرگاه بخواهند رسمی صحبت کنند، از آن بهره می‌گیرند. فارسی گفتاری در تهران و کمابیش در شهرستان رایج است. فارسی نوشتاری و فارسی گفتاری هر دو ادامه فارسی دری است؛‌ یعنی زبان مردم تیسفون،‌ شهری که اشکانیان آن را ساختند و زبان خود را، یعنی زبان نسا و طوس و بلخ و نیشابور…. را در آنجا رایج کردند. این فارسی در دوره ساسانی نیز زبان مردم تیسفون و زبان دربار و زبان رسمی دیوانی همه ایرانیان بود.

پس از اسلام که حکومت‌های ایرانی از میان رفت، کم کم اهل فضل و دانش به زبان عربی توجه کردند، چندانکه وقتی یعقوب لیث به حکومت خراسان رسید، شاعران او را به عربی ستودند و او چون عربی نمی دانست، گفت: :چیزی که من نیابم چرا باید گفت.» از آن زمان شاعران به فارسی شعر سرودند و نوسندگان به فارسی نوشتند، ولی کدام فارسی؟ مسلما این فارسی یکی از گویش‌های خراسان و سیستان نبود. گویش‌های خراسان (ازجمله شعر کودکان بلخ و هجویه ملکه بخارا)‌ گرچه در اصل همین فارسی دری بود، اما با این فارسی کمابیش تفاوت داشت. این فارسی همان فارسی دری یعنی زبان گفتاری مردم تیسفون و زبان تحصیل کردگان در سراسر کشور در پیش از اسلام است که بعد از اسلام نیز بازمانده بود (البته فارسی دری زبان نوشتاری رسمی شد؛ ابتدا در خراسان و سپس در سایر مناطق ایران حتی در بخش مهمی از آسیا نیز بدان شعر سرودند و کتاب نوشتند. در کنار این فارسی نوشتاری از دیرباز فارسی گفتار رسمی قرار دادند، رفته رفته فارسی گفتاری رسمی به وجود آمد، زیرا هرگاه زبان صاحب خط شود، به دلیل صورت مکتوب داشتن تقریبا ایسنا می‌شود؛ حال آنکه زبان گفتاری به پویایی خود ادامه میدهد، زیرا هیچ مانعی جلوی تحول آن را نمی گیرد (زبان گفتار به محض تلفظ از میان می‌رود و اثری از آن به جا نمی ماند) زبان گفتاری پیوسته در حال تحول و تغییر است، یکی تحول درونی که طبق قانون “کم کوشی” زبان‌های زنده به سوی سادگی می‌روند، دوم تحول بیرونی ناشی از عوامل فرهنگی و اجتماعی و غیره از جمله دخالت زبان‌های دیگر. در واقع اکثر تحولات و تغییرات را مردم عامی و بچه‌ها به وجود می‌آورند، زیرا آنها شناختی آگاهانه از زبان ندارند؛ لذا با تحول و تغییراتی که بتدریج در زبان به وجود می‌آید، مخالفت نمی کنند. پس از مدتی که این تغییرات شکل گرفت، تحصیل کردگان نیز آن را می‌پذیرند. یعنی این تحولات در فارسی گفتاری رسمی وارد می‌شود. البته زبان نوشتاری نیز در درازمدت تسلیم بعضی از این تغییرات می‌گردد. مثلا کلمه «برف» در زبان اوستایی به صورت وفر (vafra) بوده است و بعدها در زبان عامه به صورت Vafr تغییر می‌کند. بدیهی است در زبان پهلوی ابتدا خواص با آن مخالفت می‌ورزند، اما سرانجام آن را می‌پذیرند پس از مدتی وارد زبان نوشتاری نیز می‌شود. این واژه بار دیگر در زبان دری (زبان عامه دری) به صورت برف تغییر می‌یابد. طبق معمول پس از رواج، خواص، آن را می‌پذیرند و سرانجام پس از مدتی وارد زبان نوشتاری رسمی نیز می‌گردد. با این ترتیب ـ چنانکه گفتیم ـ فارسی دری از همان زمان که صورت مکتوب پیدا کرد و به خط عربی نوشته شد، رفته رفته میان این گونه مکتوب و گونه گفتاری اختلاف‌هایی افتاد، اختلاف‌هایی نه چندان زیاد؛ به عبارت دیگر زبان نوشتاری رسمی و گونه گفتاری رسمی، چون هر دو زبان خواص و تحصیل کردگان است، آنقدرها از هم دور نمی شوند. حتی بده بستان‌های میان فارسی گفتاری و نوشتاری رسمی صورت می‌گیرد؛ اما در هر صورت با هم اختلاف‌هایی دارند؛ مثلا زمانی که “و” مجهول (Ō) بوسیله عامه مردم به “و” معروف (u) تبدیل شد، کم کم در زبان گفتار رسمی نیز وارد شد؛ حال آنکه زبان نوشتار تا مدتها آن را نپذیرفت و همچنان r)Ō (zرا با r)Ō (gو کور و شور قافیه می ساختند و کسی آن را با واژه‌هایی مثل نور (nur) و غرور قافیه نمی ساخته است. سرانجام بعضی از شاعران متهور و کم اعتناتر به سنت زبانی مانند سنایی غزنوی این دو “و” را قافیه کردند.

به هر حال مدتی پس از رسمیت یافتن فارسی دری به عنوان فارسی نوشتاری به دلیل سنت گرایی تا حد زیادی ثابت ماند (یعنی تغییرات زبان را بسیار کند می‌پذیرفت) حال آنکه فارسی گفتاری رسمی به مرور متحول شد و به عبارت دیگر ما از گذشته بسیار دور (از زمان مکتوب شدن زبان) فارسی گفتاری رسمی را در کنار فارسی نوشتاری رسمی داشته ایم، چه در بخارا، چه در غزنه و بعد در قزوین و اصفهان و بالاخره در تهران؛ یعنی زبان گفتاری فرهیختگان و دولتیان در همه مناطقی که فارسی نوشتاری رایج بوده، وجود داشته است؛ بنابراین، نظر بعضی که می‌پندارند فارسی گفتاری امروز همان گویش تهران قدیم است درست نیست، زیرا وقتی در دوره قاجاریان، که تهران رسما مرکز ایران گردید و درباریان ـ ‌شامل امرا و دیوانیان و سپاهیان مرکز و فضلا ـ به آنجا رفتند، اینان گویش تهرانی را زبان گفتاری رسمی خود قرار ندادند، بلکه به فارسی گفتاری رسمی، یعنی زبان اهل فضل و تحصیل کردگان صحبت کردند و اصولا نیازی به گویش تهرانی نداشتند، بویژه که سخن گفتن به لهجه را دون شأن خود می‌دانستند.

از طرفی تهران شهری بزرگ نبوده است که گویش آن حتی به اندازه گویش‌های دیگر اعتبار داشته باشد. یاقوت در قرن هفتم هجری نوشته که «تهران از روستاهای ری است و میان آن روستا و ری یک فرسخ فاصله است و آن آبادی بزرگی است که بیوتات آن را زیر زمین ساخته اند و احدی را به این قریه راه نمی باشد، مگر اینکه اهل قریه خود بخواهند و بارها بر سلطان وقت یاغی شده اند و سلطان جز مدارا کردن با ایشان چاره ای ندارد. این آبادی به دوازده محله تقسیم شده است. اهل هر محله با محله دیگر منازعه مینمایند و مردم هر محل به محله دیگر نمی روند. باغ‌ها و بستان‌های زیادی دارد و همین نکته اسباب حراست اهالی و دفع دشمن از ایشان است و با وجود محروث بودن، با گاو زراعت نمی کنند و زراعت ایشان دستی و به مرور است، زیرا :

«می ترسند بعضی از آنها دواب بعضی دیگر را به غارت برند»

زبان فارسی و هجوم کلمات خارجی

این که زبان یک پدیده‌ای اجتماعی است و در مسیر زمان دست خوش تحولات می‌گردد، چیزی است که زبان‌شناسان نیز به آن معترف و این روند در هر زبانی به وفور دیده می‌شود. البته این تغییرات در بخش‌های مختلف زبان به وقوع می‌پیوندد. مهمترین این تحول در بخش واژه‌های زبان قابل رویت است که با گذشت زمان معنای برخی از واژه‌ها تغییر می‌خورد، مثلا در زبان فارسی دری واژه‌ی مزخرف درقرن پنجم و ششم به معنای خوب و نیکو به کار می‌رفته در حالی که امروز به معنای زشت و بد استفاده می‌شود. همچنان برخی از واژه‌ها به مرور زمان از کار می‌افتند حتا به اندازه‌یی که به اصل زبان بیگانه می‌شوند. و این دیگرگونی در تمام زبان‌های زنده‌ی دنیا به میان می‌آید.

اما چیزی که در این نوشته می‌خواهم به آن بپردازم، سرازیر شدن موجی از کلمات زبان‌های بیگانه به زبان فارسی در شرایط کنونی افغانستان است که می‌تواند مایه‌ی نگرانی باشد زیرا تدوام چنین وضعیتی می‌تواند ضربه‌ی سختی به زبان فارسی وارد کند، زیرا واژه‌های فعال این زبان به مرور زمان به فراموشی سپرده می‌شوند و جای آنها را واژه‌های زبان بیگانه می‌گیرد. چنانکه امروز در افغانستان دیده می‌شود، کاربرد کلمات زبان انگلیسی به جای واژه‌های فارسی دری نوعی افتخار پنداشته می‌شود، برخی‌ها فکر می‌کنند که استعمال واژه‌های انگلیسی به جای کلمات فارسی دلالت بر ترقی فکری آنان می‌کند. این روند نامیمون را بیشتر در گفتار افراد بلند رتبه دولتی، مکاتب و نوشته‌های ادارات دولت و حتا رسانه‌های دولتی می‌توان سراغ گرفت.

کاربرد کلمات خارجی در گفتار و مکاتب رسمی: گاهی دیده می‌شود زمانی که برخی از مقامات دولتی و شخصیت‌هایی که به نام کارشناس و نظریه‌پرداز در رسانه‌های تصویری مصاحبه می‌کنند، چنان کلمات انگلیسی به کار می‌برند که بسیاری مردم از حرف‌های آنان چیزی نمی‌دانند. کلمات پالیسی، استراتژیک، پروسه، پروگرام، راپور، مارکیتنگ کلماتی‌اند که می‌خواهند با استفاده از آن خود را کارشناس، متخصص و … وانمود کنند و این روند در ادارات دولتی یک مورد نیست بلکه در هر بخشی به صراحت دیده می‌شود، و این هم به عنوان مثال به صحبتی کوتاهی یک مامور انگلیسی‌دان دولتی توجه کنید که با آمر خود حرف زده است:

-جناب رئیس صاحب سلام

-وعلیکم سلام بفرمائید، امر کنید!

-ببخشید صاحب این یک لیتر letter (نامه یا مکتوب) است که ما این را «درفت» draft (یعنی پیش‌نویس) کردیم، و برای شما آوردیم که شما این را ساین sign (امضا) کنید و بعد ما آن را سیند send (ارسال( می‌کنیم و این برای Capacity building (ظرفیت‌سازی) ما بسیار Effective ) اثرگذار یا موثر) است. به همین گونه ده‌ها مورد دیگر.

همین گونه در مکاتیب رسمی دولتی نیز این موضوع زیاد به چشم می‌خورد که کلمات انگلیسی را با رسم‌الخط فارسی با دنیای از غرور و افتخار این گونه می‌نویسند، مانند آپدیت، درفت، لیتر، سیند، ریسیف، لوکل، استرکچر، میتنیگ، میت، اپاینت مینت، ریسک، پیکچر، سکیچول تایم، فایننس منیستر، فون نمبر، دیدلاین و … امثال آن کلمات هستند که درمکاتب رسمی استعمال می‌شوند.

درزبان رسانه‌ها: اگر چه که وزیر صاحب اطلاعات و فرهنگ به این امر توجه زیاد دارد که خبرنگاران را به جرم استفاده از کلمات خارجی! مجازات کردند ولی در روزنامه‌های دولتی علاوه بر دی دی آر و پی پی آر و «اسپیشل فورس» و شاپ و چینج و … ده‌ها کلمه‌ی دیگر زبان پشتو را به نام ترمینالوژی ملی جایگزین واژه‌های فعال زبان فارسی ساخته‌اند درحالی که مطابق اصول روزنامه‌نگاری، در اطلاع‌رسانی باید از اصیلترین کلمات همان زبان استفاده شود.

در تلویزیون دولتی گوینده درجریان طرح پرسشی کلمه‌ی «مسیج» را دوبار تکرار کرد و مهمان برنامه درحالی با دستانش اشاره می‌کرد متواتر واژه‌ی «سیرکل» و « راپور» را که در فارسی معادل آنها وجود دارد، استفاده می‌کرد.

در لوحه‌ها و تبلیغات: از اثر سعی و تلاش همه جانبه مقامات وزارت اطلاعات و فرهنگ جمهوری اسلامی افغانستان دیده می‌شود که از کراچی بولانی‌فروشی گرفته تا کمپنی‌ها و فروشگاه‌های بزرگ همه جا واژه‌های خارجی به جای کلمات و براساس دستور زبان فارسی استعمال شده است، مانند بیف برگر احمدزی، چکن سوپ… گالری…. صالون عروسی کابل گرین…. کمپیوتر ستور…. صالون فیشن… پرودکشن…. در حالی می‌شود آن را هم به زبان فارسی و هم به زبان انگلیسی با حفظ رسم‌الخط هر دو زبان نوشت.

اما چیزی که قابل نگرانی است این که این روند رو به افزایش با گذشت هر روز بیشتر می‌شود ولی متاسفانه مرجعی وجود ندارد که در مقابل این وضعیت از زبان و ادب این کشور دفاع کند. تنها چیزی که تا هنوز کمی توانسته است در مقابل این موج مقابله کند، برخی از رسانه‌های چاپی و دیداری‌اند. که دربرابر این موج کلمات خارجی دست به ترکیب‌سازی زده‌اند.

ادامه‌ی این وضع در درازمدت می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری داشته باشد و اگر زبان فارسی دری یک زبان بدون پشتوانه‌ی تاریخی و ادبی می‌شد بدون شک در چنین یک وضعیتی حالا تضعیف می‌شد و به مرور زمان نابود می‌گردید. ولی با وجود آن هم تداوم این روند قابل نگرانی است و شاید هم ترویج واژه‌های انگلیسی در زبان فارسی مانند دیگر امور جز از برنامه‌های پلان شده خارجی‌ها باشد و کسانی را با دادن پول به اجرای آن گماشته باشند.

و امروز بر فرهنگیان و قلم به دستان این سرزمین است که از زبان خود دفاع کنند و نگذارند کاخ بلند نظم فارسی از اثر بی‌توجهی نسل امروز از باد و باران گزند ببیند و سال‌ها رنج بزرگان این خطه‌ی تاریخی به هدر برود.

بسی رنج بردم در این سال سی     عجم زنده کردم بدین پارسی

پی افگندم از نظم کاخ بلند           که از باد وباران نیابد گزند

همچنان رسانه‌ها از همه بیشتر مسوولیت دارند تا با روشن ساختن اذهان عامه در برابر این موج به صورت سامان‌مند مقابله کنند و نگذارند که زبان فارسی از گذشته‌ی تاریخی خویش جدا ساخته شود.

با وجود این نابسامانی آیا راه حلی برای جلوگیری از آن وجود دارد؟ بلی اگر مقامات مسوول فرهنگی از دایره‌ی تنگ تعصب پروری و تعبیض بیرون بیایند و در صدد یافتن راه حلی برای این مساله برآیند به راه‌های فراوان وجود دارد از جمله دولت می‌تواند نهادی مانند آکادمی علوم ایجاد کند و نخبهگان فرهنگی را بدون در نظرداشت سایر مسایل به کار بگمارد تا در برابر هر کلمه‌ی تازه وارد که معادل آن در زبان ما وجود ندارد ترکیب‌سازی کنند. و همچنان از کاربرد واژه‌های خارجی در رسانه‌ها تبلغات و لوحه‌ها نیز جلوگیری کند و این مساله تا اندازه‌یی جدی گرفته شود که متخلفین مجازات شوند.

گُل نیست، ماه نیست، دل ماست پارسی

غوغای کُه، ترنم دریاست پارسی

پایان.